«آيا از من ميخواهيد که پيروزي را به وسيله ستمکردن در حقّ کساني که بر آنها حکومت ميکنم، بجويم؟ به خدا قسم، مادامي که شب و روز برقرار، و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب ميکنند، هرگز به چنين کاري دست نخواهم يازيد.»[13] اين بحث يکي از مهمترين و جديترين مباحث سياسي در طول تاريخ بشر به ويژه مباحث فلسفه سياسي در طي چند قرن اخير بوده است. اين اصل اساسي در حکومت علوي (ع) جلوههاي گوناگون و فراواني داشته است، از جمله:
الف: صداقت در اعلام مواضع حکومت آينده
آن جا که مردم پس از قتل عثمان براي بيعت به سوي امام (ع) هجوم ميآوردند، ميفرمايد: «بدايند که اگر من به شما پاسخ مثبت بدهم طبق آن چه که ميدانم با شما و در ميان شما عمل خواهم کرد، و به سخن هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنشگري گوش فرا نخواهم داد. من حقيقت را از شما نگرفتهام که تابع مطلق شما باشم.»[14] مشابه اين موضعگيري بلکه شديدتر از آن را در خطبه شانزدهم نهجالبلاغه نيز ميبينيم. چه خوب است ميان امام علي (ع) و ديگر زمامداران بشري که براي رسيدن به قدرت از هيچ دروغ و وعده گزافي دريغ نميکنند مقايسهاي صورت گيرد، تا روشن شود که مکاتب بشري در تحويل چنين نمونههايي به بشريت، چقدر ضعيف و عقيمند.
ب: نفي هر گونه نيرنگ و فريب
«به خدا قسم معاويه از من زيرکتر و باهوشتر (و يا به اصطلاح سياستمدار) نيست، امّا او نيرنگ ميکند و مرتکب گناه ميشود؛ و اگر نيرنگ ناپسند و ناشايست نبود من زيرکترين (و به قول شما سياستمدارترين) مردم ميبودم.»[15]