بیشترلیست موضوعات نقدي بر كتاب«موسوعه كلمات امام الحسين (عليهالسلام)» روايات بياعتبار موسوعه سنگ بازي امام حسين(ع) درگيري حضرت فاطمه(س) با حضرت علي(ع)! تصرف امام حسين(ع) از بيتالمال! اعتراض امام حسين به امام حسن(عليهماالسلام) در موضوع صلح درگيري لفظي امام حسين با برادرش (ع) رفت و آمد امام حسن و امام حسين(ع) نزد معاويه فهرست و عنوانها عناوين فراموش شده توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين روايت با روايت پيش كه امام حسن(ع) فرموده بود. امام حسين هرگز بيعت نميكند، تعارض دارد. وانگهي در آن از بيعت امام حسن و امام حسين با معاويه سخن بميان ميآورد كه حتماً جعلي است. همانگونه كه در روايات صحيح اشاره شد، امام حسن(ع) طبق مصالحي تشخيص دادند كه معاهدهاي با معاويه در كوفه امضا كنند. شيخ رازي آل ياسين در ردّ اين ياوه كه امام حسن(ع) با معاويه بيعت كرده گويد: و اما سخن «دينوري» در كتاب «الامامه و السياسه»گفته است:حسن با معاويه به عنوان امامت بيعت كرده. سخني است كه اولاً با خصوصيات معاويه كه با خلافت اسلامي و زمامداري مسلمانان مخالف بود و ثانياً با اظهارات امام حسن در انكار خلافت معاويه و ثالثاً دقت فراوان آن حضرت، عدم اعتراف خلافت معاويه تعارض دارد. مجموعاً آنچه از دينوري در باب ماجراي امام حسن و معاويه نقل شده، نمايشگر جانبداري و تعصّب آشكاري است كه زيبنده مورخي كه در قرن سوّم ميزيسته، است اگر قرار باشد براي مورّخاني كه سخن از بيعت امام حسن(ع) با معاويه گفتهاند، به تكلّف و زحمت عذري بتراشيم، بايد بگوييم كه اينان نيز تحت تأثير تبليغات دامنهداري آن قرار گرفتهاند. اهميت اين واقعه، موجب گشته بود كه مخالفان صلح به خود حق دهند كه در حاشيه اين ماجرا هر چه ميخواهند، بگويند و بنويسند. اين بود كه حقايق را نيز تغيير دادند و مطالبي را از پيش خود جعل كردند و از اين رهگذر بود كه افسانه بيعت با دست خيال پرداخته شد. بازگو كردن اين افسانه ساختگي، براي متصديان حكومت ، پس از واقعه صلح متضمّن مصلحت مهمّي نيز بود. زيرا اين افسانه ميتوانست براي تبليغات ايشان ، مبني بر اينكه معاويه داراي استحقاق خلافت بود، مدرك قابل ملاحظهاي باشد و مسئله خليفه بودن معاويه را كه مورد انكار عموم مسلمانان است، تحكيم و تثبيت شود. بعدها كه ساده دلي و سطحينگري بلاي جان مورخان سند، در هر آنچه كه از تاريخ اسلام فراهم آوردند، يك افسانه ساختگي است كه رنگ حقيقت بخود گرفته است. بعضي چندان پا از حقيقت فراتر گذاشتند و دچار خبط و آشفتهگويي شدند كه گفتند: حسن خود نيز صريحاً به بيعت اعتراف كرده است بعضي ديگر خود را آلوده تهمت به ايشان كردند و نوشتند حسن، خلافت را به مال دنيا فروخت. كلمه «تسليم الامر» كه در متن قراردادِ صلح آمده نيز براي آنان مجوزي محسوب ميشده كه ادّعا كنند. امام حسن، خلافت معاويه را به رسميت شناخت. ديگر توجّه نداشتند كه خلافت بدين اعتبار كه منصبي الهي و آسماني است، هرگر نميتواند مورد معامله يا بخشش و تسليم به ديگري قرار گيرد و پديدههاي اتفاقي از قبيل، «صلح» يا «قبول حكميت» ممكن نيست در ماهيت واقعي آن اثر بگذارد. 6ـ در ضمن در سيزدهمين روايت اين بخش در روايت شماره پانزده آمدهاست كه وقتي امام حسن(ع) با معاويه صلح كرد، شيعيان از ترك جنگ و تن دادن به بيعت اظهار ندامت و پشيماني كردند و جمعي از آنان امام حسن(ع) را مورد تخطئه قراردادند، ولي اما پاسخشان را داد. آنگاه آنان نزد امام حسين(ع) آمدند و گفتگوي آنها با امام حسن و پاسخ حضرت را نقل كردند. امام حسين(ع) در پاسخ فرمود: يعني صلح و بيعتي صورت گرفت و متحقق شد كه من از آن ناخشنود بودم. با توجه به آنچه ذيل روايت پيش، از كتاب صلح امام(ع) گفتيم، نادرستي اين مطلب يعني بيعت امام حسن(ع) با معاويه و آنهم از زبان امام حسين(ع) روشن ميشود. 7ـ در چهاردهيمن روايت بخش ( روايت شماره 16)، به نقل از ابومخنف، مطلب دروغين و جعلي ديگري عنوان شدهاست. وي گويد: مولاي ما حسين بن علي(ع) نارضايتي خويش را از امر برادرش حسن(ع) با معاويه اظهار ميكرد و ميفرمود: اگر بينيام با تيغ پاره ميشد، بهتر از كاري بود كه برادرم انجام داد. مجعول بودنِ اين سخنان با درك واقعبينانه از شرايطي كه وا داشت تا امام حسن(ع) به صلح با معاويه تن دردهد، آشكار ميگردد. البته نه صلحي خفتآميز ، بلكه به تعبير شيخ راضي آل ياسين، صلح امام حسن پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ بود. اين پژوهشگر بزرگ، بعد از 518 صفحه تحقيق درباره اين صلح با شكوه و بررسي علل و عوامل آن و تفاوت شرايط حاكم بر زمان امام حسن با شرايط حاكم بر زمان امام حسين(ع) در خاتمه كتاب خويش ميگويد: اين مطلب نيز پوشيده نماند كه تاريخ نكبتها و بدبختيهاي بنياميه، پس از نقشي كه امام بوسيله صلح ايفا كرد، سراپا مرتبط با آن حضرت و مرهون نقشهها و تدبيرهاي او بود. و اگر اين نقش موفق كه لازمه شكل و وضع طبيعي آن، نيل به موفقيت بود و لازمه و ضع دشمنانش آن بود كه دانسته يا ندانسته به دست خود به موفقيت آن كمك كند، بدان صورت ايفا نميگشت. بيگمان هيچيك از اين حوادث نكبتبار بدانگونه كه واقع شد، به وقوع نميپيوست. در دنباله روايت فوق، ابومخنف ابياتي از امام حسين(ع) را كه نمايانگر نارضايتي شديد ايشان از صلح برادرش شد، نقل كرد. در مصرع اوّل آمده: فماساءني شيءكما سائني اخي، هيچ موضوعي مرا به اندازهاي كه برادرم ناراحتم كرد، ناخشنود نساخت.(ص206)