فصل هشتم - عشق هشتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عشق هشتم - نسخه متنی

کمال السید؛ مترجم: حسین سیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل هشتم

اتاقى پر از عطر نرگس

غروب با رنگهاى متنوع، چشماندازى دلنشين داشت؛
پرتقالى، طلايى وسرخ، بر افروخته بهسانِ آتشدانى زيبا؛ انباشته از
زغالهاى گداخته. آسمان آرام بود. ابرهاى پراكنده در آن آبيِ
بيكران چنان حركت مى كردند كه زورقها در درياچهاى آرام. بادهاى
پاييزى در كوچهها پرسه مى زدند و از زمستانى استخوانشكن و طولانى
خبر مى دادند.

فاطمه به سيماى برادر نگريست. هيچگاه او را مثل
آن شب چنان غمگين نديده بود. تو گويى كوهى سنگين از اندوه بود.
فاطمه نمى دانست كه چرا خاطرههاى بسيار كهن جان مى گيرند. به
ياد روزى افتاد كه پدر را دستگير كردند و او دانست كه ديگر او را
نخواهد ديد. شايد اينك نيز همان احساس را نسبت به برادرش داشت؛
برادرى كه چهرهاش به آسمانى سنگين از ابرِ غم مى مانست.

نامهاى كه امام دريافت كرده بود،عسلى بود آميخته
با سم نرم همانند افعى؛ مارى لبريز از زهر جانسوز.

فضل بن سهل مى دانست كه چگونه در سطرسطر نامه
شهد نيرنگ بريزد. آن نامه حيرتآور، از سوى بزرگترين مقام دولتى
بود كه از امام مى خواست هر چه زودتر مدينه را ترك كند و در خلافت،
مسؤوليتى بپذيرد. (53)

فاطمه از راز آن اندوه پرسيد. او رنجهاى انسانى
را حس مى كرد و در اين حال به دوردستها مى انديشيد؛ به آن جا كه
تبلور تمام رنجها و رؤياهاى پياميران بود. بىشك مأمون سرچشمه
مبارزات ضد خود را مى شناخت.

امام دير يا زود، فرومايگى اخلاقى فرمانروايان را
براى مردم آشكار مى كرد. دورى مدينه از مرو نيز تا حدى به امام
آزادى عمل داده بود. اينها براى حكومتى كه پايههايش از شورش و
انقلابات مى لرزيد، بسى خطرناك بود؛ پس امام را به مرو فرا خواند؛
يعنى: «يك تير و چند نشان.»

/ 90