عشق هشتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عشق هشتم - نسخه متنی

کمال السید؛ مترجم: حسین سیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از اين باشد.»

ـ بخور اى اباالحسن!

ـ ميل ندارم.

مأمون با خشمى پنهان گفت:« شما انگور دوست
داشتيد. چه چيز باعث مى شود كه حالا نخوريد؟! نكند مرا متهم به
چيزى مى كنيد؟»

و خود، دانه اى انگور را كه به سم آغشته نشده
بود، در دهان گذاشت. امام دريافت كه به پايان راه رسيده است و اين،
تن به ترورى ناگزير است. پس، خوشه مرگ را گرفت و سه دانه از آن را
به دهان گذاشت؛ (200) اما ناگاه خوشه را پرتاب كرد و برخاست؛ آن گاه
با نگاهى آتشين به مأمون نگريست. مأمون دستپاچه پرسيد:« كجا؟»

حضرت با صدايى كه در آن اندوه پيامبران موج مى
زد، پاسخ داد:« به آن جا كه مرا فرستادى!»

/ 90