تقابل مشى ائمّه (ع)با سكولاريزم - تقابل مشی ائمه با سکولاریزم (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تقابل مشی ائمه با سکولاریزم (1) - نسخه متنی

محمد حسن قدردان قراملکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقابل مشى ائمّه (ع)با سكولاريزم

محمد حسن قدردان قراملكى

اشاره

جدا انگارى دين از عرصه سياست و حكومت (سكولاريزم) در سده هاى اخير در مغرب زمين يك انگاره عقلانى تلقى مى شود. مقبوليت و جريان اين جداانگارى را بايد در علل دينى، معرفتى و تاريخى جستوجو كرد.( )

امروزه برخى از معاصران مى كوشند با دلايل و تقريرات گوناگون، آيين مقدس اسلام را نيز مانند مسيحيت، يك آيين عبادى و فردى (پيتيسم) معرفى كنند كه از مسائل سياسى، اجتماعى و حكومتى به دور است و مصدر مشروعيت حكومت، حتى حكومت معصومان:، را نيز مستند به مقبوليت مردم مى دانند. يكى از ادلّه اين مدعا كناره گيرى و يا كنار ماندن امامان شيعه: از عرصه حكومت و سياست است.

در اين مكتوب، مستندات و ادلّه نظريه مزبور در خصوص سيره ائمّه اطهار (امامان على، حسن، حسين، صادق و رضا:) مورد تحليل و نقد قرار خواهد گرفت.

o امام على(ع)

جداانگاران دين و حكومت ابتدا به سيره حضرت على(ع) در مسأله حكومت استناد مى كنند و بر اين باورند كه آن حضرت در طول 25 سال سكوت و خانه نشينى، هيچ گونه درخواست و اقدامى در به دست گرفتن رشته حكومت از خود نشان نداد. هنگامى هم كه پس از قتل عثمان، بخت حكومت و دنيا به حضرت رو مى آورد، از آن روى برتافت و از مردم خواست كه حاكم ديگرى را انتخاب كنند: «دَعوني و التَمِسُوا غَيري.»( )

مهندس مهدى بازرگان در اين زمينه مى گويد: «اما على بن ابى طالب نه خلافت ـ به معناى حكومت ـ به دست او افتاد و نه او براى قبضه كردن قدرت، تلاش و تقاضايى نمود... على(ع) با استنكاف و عدم تمايل خودش، خليفه مسلمين و امير مؤمنين گرديد.»( )

دكتر حائرى يزدى نيز پيامبر9 و حضرت على(ع) را به گونه اى وصف مى كند كه آنان خود درصدد تشكيل حكومت دينى نبودند: «اين مقامات سياسى به همان دليل كه از سوى مردم وارد بر مقام پيشين الهى آن ها شده و به مناسبت ضرورت هاى زمان و مكان، بدون آن كه خود درصدد باشند، اين مقام به آنان عرضه گرديده، به همان جهت نمى توانند جزئى از وحى الهى باشند.»( )

ديگرى با استناد به خطبه 196 نهج البلاغه (ولكنّكم دَعوتمُونى اِليها) مى گويد: «در اين جمله، ]حضرت [مى فرمايد: «چون شما مردم مرا به خلافت دعوت كرديد و امر حكومت را بر من واگذار نموديد، لذا، آن را پذيرفتم كه معلوم مى دارد امر حكومت حق خاص ملت است.»( )

/ 13