تحليل و ارزيابى
هر چند از مطالب پيشين، وهن استدلال هاى مزبور روشن شد، اما به اختصار، به برخى از نكات تاريخى و خاص اشاره مى شود:1. نبودن زمينه حكومت: امام صادق(ع) از نبود شرايط و زمينه لازم براى به دست گرفتن حكومت كاملاً آگاه بود و بهترين راه براى خدمت به اسلام و مسلمانان را انقلاب علمى و فرهنگى تشخيص داد و از فضاى آزاد جامعه، كه معلول رقابت مدعيان حكومت بود، نهايت استفاده را در نشر آموزه هاى ناب مذهب تشيّع كرد كه رهاورد آن تربيت بيش از چهارهزار عالم دين و ابلاغ هزاران روايت بود كه امروز مكتب تشيّع از ان به خود مى بالد.در اين مختصر، مجال آن نيست كه دست به تحليل تاريخى بزنيم، فقط براى تاييد مدعاى خود، به سخن امام(ع) بسنده مى شود:امام صادق(ع) نه تنها خود، نامه ابومسلم را در شعله چراغ سوزاند، بلكه به عبدالله ـ كه او نيز نامه ابومسلم را دريافت كرده و بدان پاسخ مثبت داده بود ـ سفارش نمود كه مبادا به نامه او پاسخ مثبت دهد و فريب ابومسلم را بخورد. در توضيح بيش تر، امام به او خاطر نشان نمود كه بنى عباس اين اجازه را به تو و فرزندان امام حسن(ع) و همچنين به فرزندان امام حسين(ع) نخواهند داد كه بر مسند حكومت بنشينند. اما عبدالله به جاى پند گرفتن از نصيحت امام، حضرت را متهم به حسادت در حكومت نسبت به خودش نمود و به فكر حكومت افتاد.( )نتيجه آن هم اين شد كه سفّاح پس از كشته شدن ابوسلمه، سراغ عبدالله و يارانش آمد و همه آن ها را يا كشت يا گرفتار نمود.از اين نصيحت امام، انگيزه كناره گيرى ايشان از حكومت روشن مى شود كه انگيزه مهم و عام آن فقدان زمينه لازم براى به دست گيرى حكومت است. حضرت در پاسخى كه به نامه ابوسلمه نوشت، به اين نكته تأكيد كرد: «ولاَ الزّمانُ زمانى»( ) و در پاسخ ابومسلم، اين شعر زيرا خواند:
«اَيا موقداً ناراً لغَيركَ ضوءها
و يا حاطباً في غيرِ حبلِكَ تَحطبُ»( )
و يا حاطباً في غيرِ حبلِكَ تَحطبُ»( )
و يا حاطباً في غيرِ حبلِكَ تَحطبُ»( )