تقابل مشی ائمه با سکولاریزم (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تقابل مشی ائمه با سکولاریزم (1) - نسخه متنی

محمد حسن قدردان قراملکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. پيش بينى فتنه هاى آينده: حضرت در همين خطبه، به يكى ديگر از ادلّه عدم پذيرش حكومت اشاره مى كند و يادآور مى شود كه در آينده نزديك، حكومت اسلامى وى با حوادث بسيار تيره و تلخ و حيله ها و نيرنگ هاى متعددى مواجه خواهد شد. بسيارى از بزرگان و شخصيت ها مانند عايشه، طلحه و زبير و همچنين ساير مردم از درون آن حوادث سربلند و روسفيد بيرون نخواهند آمد و حكومت عادلانه وى را تحمل نخواهند كرد( ) و سرانجام، حكومت ايشان در مدت كوتاه خود، به جاى بسط اسلام، وقت و نيروى خود را مصروف مخالفان داخلى و هم كيشان خود خواهد كرد.

به ديگر سخن، به نظر مى رسد حضرت زمان بيعت را مناسب براى حكومت خويش نمى دانست; چرا كه شبهات و فتنه ها از جهات گوناگون، اذهان مردم را مورد آماج خود قرار مى داد و مردم قادر به تشخيص سره از ناسره نمى شدند.

اما اجراى عدالت ـ هر چند در دوره كوتاه ـ و عمل به عهد الهى مبنى بر دفاع از حقوق مظلومان و حضور و بيعت مردم، تكليف الهى براى حضرت را ايجاد كرده بود و ايشان على رغم عدم تمايل قلبى خود، خواست مردم را پذيرفت.

حضرت در خطبه ديگرى دليل پذيرفتن خلافت را چنين تشريح مى كند: «لَولا حضُور الحاضِر و قيامُ الحجّةِ بوجودِ النّاصرِ وَ مَا اَخذَ اللَّهُ عَلى العلماءِ اَن لايُقارُّوا عَلى كَظّةِ ظالم وَ لا سَغَبِ مظلوم لاََلقيتُ حَبلَها عَلى غارِبها.»( )

4. رفع اتهام حرص در حكومت: از تأمّل در خطبه مزبور، توجيه ديگرى نيز استنتاج مى شود و آن اين كه حضرت مى خواست خود را از اتهام به طمع و حرص در امر حكومت دنيوى مبرّا كند و نشان دهد كه اقدامات و شكايت هايش در دوره سكوت نه به دليل تكيه بر مسند حكومت دنيوى، بلكه به دليل عمل به وصيت پيامبر بود. اين توجيه را ذيل كلام مولى تقويت مى كند كه مى فرمايد: «ارزش دنياى شما نزد من از عطسه بزماده هم كم تر است.»

5. گلايه از مردم: يكى از توجيهاتى كه شارحان خطبه مزبور ذكر كرده اند،( ) اظهار گلايه و شكايت حضرت از مردمى بود كه در امر خلافت، آن حضرت را تنها گذاشتند. حضرت مى خواست اندوه درونى خود را اظهار كند كه شما كه حق مسلّم و انحصارى مرا به مدت 25 سال در دست ديگران نهاديد و خودم را خانه نشين نموديد، اسلام را از وجود رهبر شايسته محروم كرديد و زمينه گسترش بدعت ها و آسيب هاى اسلام را فراهم آوريد، چرا اكنون كه كار از كار گذشته و بهترين ياوران من از دستم رفته اند، به سراغم آمده ايد؟

اين نوع اظهار گلايه و شكايت در محاورات عرفى معمول و شايع است و به قول شاعر، «آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا؟»

6. نفى صلاحيت و استهزاى مردم: يكى ديگر از وجوهى كه شارحان ذكر كرده اند حمل كلام حضرت بر «سخريت» و «تحكّم» است;( )به اين معنا كه حضرت مردم عصر خويش را مردم فاقد صلاحيت لازم براى برخوردارى از نعمت بزرگ رهبرى مانند خود، مى دانست. لذا، از روى استهزا مى فرمايد: «سراغ شخصى ديگر برويد. شماها در مقام و صلاحيتى نيستيد كه از نعمت رهبرى مانند من برخوردار باشيد.»

اين توجيه را ذيل كلام حضرت تأييد مى كند كه مى فرمايد: اگر من به جاى رهبر و حاكم، براى شما فقط يك مشاور باشم بهتر است: «و اَنا لكم وزيراً خيرٌ لكم منّي اميراً.»

روشن است كه در اين بيان، حضرت در مقام نفى صلاحيت خود براى رهبرى جامعه اسلامى نيست، در حالى كه در موارد متعدد، به شايستگى انحصارى خود به حكومت تصريح كرده است.( )

در اين سخن، حضرت به كنايه، درد دل هاى 25 ساله خود را بازگو مى كند و مى خواهد بگويد اين من نيستم كه صلاحيت امارت ندارم، بلكه شما هستيد كه با سكوت 25 ساله خود، ناشايستگيتان را اثبات كرده ايد.

/ 13