كرامت اول - تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن - نسخه متنی

محمدرضا کوچک زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به چاپ رسيده است كه كتابى بسيار زيبا و پند آموز است و ما تنها به دو كرامت از اين كتاب عينا اشاره مى نماييم و به خوانندگان توصيه مى كنيم تا كتاب مورد نظر را مطالعه بفرمايند.

كرامت اول

پس از فرو پاشى نظام منحط كمونيستى و گشوده شدن راه آذربايجان شوروى به ايرانيان و بالعكس ، گروهى از مسؤولين حوزه علميه قم به آذربايجان مى روند تا عده اى از جوانان مستعد را انتخاب كنند و به حوزه علميه قم آورده ، با متد (110) مناسبى آنان را آموزش دهند تا به آذربايجان برگشته ، خلاء فرهنگى شيعيان آن سامان را كه در مدت سيطره ظالمانه كمونيست ها پديد آمده ، در حد توان پر كنند.

در نخجوان نوجوانى به نام حمزه داوطلب اعزام به قم مى شود؛ ولى مسؤولين از پذيرش او پوزش مى طلبند؛ زيرا يكى از شرايط گزينش ، نداشتن نقص عضو بود و يكى از ديدگان حمزه معيوب بود و به چشم مى خورد و طبعا در رغبت مردم نسبت به يك سخنگوى مذهبى ، داشتن چنين عضوى اثر منفى دارد.

حمزه گريه فراوان مى كند كه چرا من با داشتن استعداد و علاقه سرشار از اين سعادت محروم شوم ، پدرش نيز اصرار مى كند كه او را بپذيرند تا اثر روحى نامطلوبى بر افكار او نگذارد. مسؤولان بر خلاف شرط پذيرش ، تحت تاءثير عواطف انسانى او را مى پذيرند و همراه بيش از يكصد نفر از جوانان داوطلب او را به ايران مى آورند.

در تهران از اين جوانان پر شور آذربايجان مراسم استقبال با شكوهى به عمل مى آيد. از طرف صداوسيما و ديگر نهادها و ارگان ها عكس و فيلم فراوان برداشته مى شود. يكى از فيلمبرداران طبق شيوه نكوهيده برخى به اصطلاح هنرمندان ، همه اش دوربين را متوجه چشم برآمده حمزه مى كند و ده ها بار در ضمن مراسم استقبال ، چشم معيوب حمزه را آگرانديسمان (111) مى كند.

هنگامى كه اين جوانان داوطلب به حوزه علميه قم مى آيند و در يكى از مدارس قم اسكان مى يابند يك حلقه از آن فيلم به سرپرست مدرسه داده مى شود تا در آرشيو مدرسه نگهدارى شود. سرپرست مدرسه يك روز براى تنوع و سرگرمى اين جوانان به دور از وطن ، اين فيلم را در سالن مدرسه به نمايش مى گذارد.

هر بار كه دوربين به طرف چشم حمزه نشانه مى رود شليك خنده از هم شاگردى هاى حمزه كه نوعا كم سن و سالند، بلند مى شود.

در اين جلسه ، حمزه بسيار احساس حقارت مى كند و ديگر زندگى در نظرش ‍ بى ارزش مى شود. حمزه تصميم مى گيرد كه رخت سفر بربندد و به وطن خود برگردد، زيرا پس از اين جلسه او همه جا تحقير خواهد شد و هر يك از بچه ها با ديدن او لبخند تلخى خواهد زد.

بنابراين حمزه به حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مشرف مى شود و با دلى شكسته ، اشك فراوان مى ريزد و عرضه مى دارد:

اى دختر باب الحوائج ، من صدها فرسنگ راه آمدم كه در زير سايه شما درس بخوانم و مبلغ مذهبى شوم ؛ ولى نمى توانم اين همه تحقير را تحمل كنم و ناگزيرم به شهر و وطن خود باز گردم و از نعمت مجاورت حرم شما محروم شوم حمزه عقده دلش را در پيشگاه كريمه اهل بيت باز مى كند و براى هميشه از حضرت معصومه عليها السلام خداحافظى مى كند. چون از حرم بيرون مى آيد با يكى از هم كلاسيهايش روبرو مى شود، به او سلام مى كند، او به عنوان ناشناس سلام او را عليك مى گويد. حمزه او را با نامش صدا مى كند، او بر مى گردد و به سيماى حمزه خيره مى شود و مى گويد: حمزه تويى ؟ حمزه مى گويد: بلى ، مگر چطور؟ او مى گويد: پس چشم تو چه شد؟ تازه حمزه متوجه مى شود كه از عنايات حضرت معصومه عليها السلام چشم معيوبش شفا يافته ، او ديگر نه تنها تحقير نخواهد شد؛ بلكه به عنوان فرد سعادتمندى كه مورد عنايت حضرت معصومه عليها السلام قرار گرفته ، پيش چشم همگان عزيز خواهد بود و هنگامى كه به آذربايجان سفر كند. يكى از معجزات خاندان عصمت و طهارت در آن ديار خواهد بود؛ به ويژه در ميان خويشان و آشنايان خود كه او را به چشم معيوب ديده بودند.

حمزه فعلا يكى از محصلين حوزه علميه قم است ، در مجالس و محافل شركت مى كند، با يك دنيا شور و شعف سرگذشت خودش را بيان مى كند، از كريمه اهل بيت شكر بى پايان ابراز مى دارد و درود بى كرانش را بر آستانش نثار مى كند. (112)

/ 112