علت نام گذارى نام قم - تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن - نسخه متنی

محمدرضا کوچک زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متاءسفانه اصل عربى اين كتاب موجود نيست ، اما فقط ترجمه يك چهارم كتاب پنج باب از بيست باب موجود است .

ترجمه مزبور در سالهاى 805 و 806 هجرى انجام يافته و مترجم كه معلوم است مردى مطلع بوده ، به نام حسن بن على بن عبدالملك قمى است كه آن را به نام ابراهيم بن محمود على صفى ترجمه كرده است .

لازم به ذكر است كه خاندان صفى در قرون هشتم و نهم در شهر قم شهرتى داشته اند و افرادى از اين خاندان در اين شهر داراى نفوذ و قدرت و مقامى بوده اند. (31)

قبل از تاءليف كتاب تاريخ قم ، كتاب ديگرى ، مشتمل بر مجموع اخبار قم ، تاءليف شده بود كه آن را مردى عرب مقيم قم به نام على بن حسين بن محمد بن عامر در سال 328 نوشته بود. كتاب مزبور به دست نويسنده تاريخ قم نرسيد، زيرا مؤلف ، آن را در اتاقى گذاشت و به علت فرود آمدن سقف آن اتاق كتاب از بين رفت .

علت نام گذارى نام قم

در كتاب تاريخ قم ، تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى در بيان علت نام گذارى قم چنين آمده است :

شهر قم را بدين علت قم ناميدند كه محل جمع شدن آب ها و آب تيمره و انار بوده است (تيمره را ديمره هم مى گفته اند كه ظاهرا از رودهاى آن زمان بوده است ) كه چون آب در آن جا جمع مى شده و آن را هيچ منفذ و رهگذرى نبوده ، در اطراف آن جا علف و گياهان و نباتات فراوان مى روييده است و در عرب ، جمع شدن آب را قم گويند؛ كه بعضى قمقمه را معرب كمكم دانسته اند و گلاب پاش را نيز نوعى از قمقمه وصف كرده اند و جمع آن را قماقم ناميده اند؛ با اين تفاوت كه وقتى در آن نواحى علف زار و سبزه زار زياد مى شد، چوپانان براى چرانيدن گوسفندان خود، برگرد علف زارها خيمه مى زدند و خانه هايى را بنا مى كردند و خانه هاى ايشان را در فارسى ، كومه ناميدند و به مرور زمان كومه تبديل به كم شد؛ پس آن را معرب گردانيده و قم ناميدند.

در اين مورد مناسب است به حديثى اشاره نماييم :

از حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمود در شب معراج كه به سوى آسمان مى رفتم ، جبرئيل مرا بر كتف راستش نشانده بود، در زمين جبل بقعه اى ديدم از مشك خوشبوتر و از زعفران خوشرنگ تر، ناگاه ديدم پيرمردى كلاه درازى بر سر دارد؛ به جبرئيل گفتم اين بقعه چيست ؟ گفت : جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصى تو على (عليه السلام ) است . گفتم : اين پيرمرد كيست ؟ گفت : شيطان است . گفتم : از ايشان چه مى خواهد؟ گفت : مى خواهد آنان را از دوستى و ولايت امير المؤمنين (عليه السلام ) بازدارد و به نافرمانى خدا و گناه دعوتشان كند، گفتم : اى جبرئيل ما را به آن مكان ببر. با حركتى سريع تر از برق ما را به آنجا رسانيد. گفتم : يا ملعون ، قم ! يعنى اى ملعون برخيز و برو، در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن ؛ زيرا به راستى تو را بر شيعيان من و شيعيان على سلطنتى نيست ، از اين رو آن مكان قم ناميده شد. (32)

سئل ابو عبدالله (عليه السلام ) اين بلاد الجبل ؟ فانا قد روينا انه اذا رد اليكم الامر يخسف ببعضها، فقال : ان فها موضعا يقال له بحر و يسمى بقم و هو معدن شيعتنا .

از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد: شهرهاى جبل كجاست ؟ براى ما نقل كردند: زمانى كه حكومت به شما برگردد قسمتى از آن از بين مى رود. امام فرمودند: در آن جبل مكانى است كه به آن بحر گفته مى شود و آن قسمت قم ناميده مى شود و آنجا مركز شيعيان ماست . (33)

همچنين در مورد اين مطلب كه چه كسانى نخستين بار قم را بنا كردند و به چه علت آن را بدين نام گذاشتند، مطالبى را عينا از كتاب تاريخ قم تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى بيان مى داريم :

چنين گويند كه قم را در قديم الايام ، صفرا نام نهادند و صفرا خواندند و در روزگار عجم تا آن گاه كه آل سعد بن ملك به قم نزول كردند، آب عزيز الوجود (34) و كم بوده است ؛ و در كتاب سير الملوك عجم چنين آمده است كه : چون بهرام گور به جانب بلاد ارمنيه مى رفت ، اتفاقا رهگذر او بر ديهى (35) بود از تخوم (36) ساوه كه آن را طغرود مى گويند؛ بدين ديه آتشكده بنا نهاد و آتش در آن برافروخت و بازارى در آن پديد كرد و قم و روستاق هاى روستا آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجان بارو كشيد و ابو عبدالله احمد بن اسحق همدانى الفقيه چنين روايت كند در كتابى كه آن را كتاب بلدان نام كرده است قم را قمساره بن

/ 112