علاج تعارض اين اخبار به سه وجه متصور است:وجه اول: بگوييم تعارض ميان اين دو دسته از اخبار، تعارض ميان «حجت» و «لاحجت» است؛ زيرا دستهاي كه دلالت بر سقوط حق قصاص دارند، مورد اعراض فقها واقع شده و كسي به مضمون آنها فتوا ندارد است و اعراض فقها موجب سستي خبر و سقوط آن از حجيت ميشود، بر اين اساس، چنين اخباري توانائي معارضه با حجت (اخبار دستؤ اول) را ندارند.قبول اين راه علاج، اولاً متوقف قبول اين كبري است كه اعراض فقها از خبري، موجب وهن خبر و سقوط آن از حجّيت ميشود. ثانياً متوقف بر احراز صغراي آن است يعني محرز باشد كه مشهور فقهاي قديم از اين اخبار اعراض كردهاند. به صرف اينكه اكثر يا همؤ آنان قايل به عدم سقوط قصاص شدهاند نمي توان چنين فهميد كه از اين اخبار اعراض كردهاند، چه بسا به دلايل ديگري قائل به آن قول شده باشند. خصوصاً آنكه ايشان به نقل اخبار دسته دوم در كتب خود اهتمام داشته و چنانكه خواهيم گفت در قبال دستؤ نخست، توجيهات و محملهايي از قبيل برخي جمعهاي دلالي يا ترجيحات سندي براي آنها ذكر كردهاند. بلكه عبارت شيخ طوسي در استبصار صراحت دارد كه وي از اين اخبار اعراض نكرده و به آنها عمل ميكرده است، وي به مدلول روايتي كه ميگويد: «عفو هر يك از صاحبان سهم جايز است» عمل كرده فقط اطلاق آن را با روايتي كه مي گويد: «زنان حق عفو و قصاص ندارند» مقيّد كرده است. بلكه شيخ به مضمون اين روايت در مورد سقوط قصاص با عفو بعضي از اوليا عمل كرده، منتهي آن را مقيّد كرده است به موردي كه كسي كه خواهان قصاص است، مقدار بخشوده شده را به فرد قصاص شونده نپرداخته باشد. اين نظر شيخ طوسي تقريباً به صراحت ميرساند كه وي از لحاظ سندي از اين روايات اعراض نكرده است.افزون بر اين، تعدّد اين دسته از روايات و درستي اسناد آنها و استناد آنها به ائمؤ متعددي، اجمالاً موجب حصول قطع يا اطمينان به صدور بعضي از اين روايات از ائمه معصومين(ع) ميشود، بنابراين سند اين روايات ولو اجمالاً قطعي است و با اين حال روشن است كه موضوعي براي مسأله سقوط سند از حجيت به واسطؤ اعراض فقها، باقي نميماند.