و از اين بيان روشن ميشود كه نوروز فرس مذكور، مطابق نوروز يزدجردي نيز نيست، چه حدوث آن چنانكه مذكور شد، قريب به سه ماه بعد از غدير حجة الوداع است و قطع نظر از آن، حساب مذكور مبطل آن است، چه هر گاه عدد ايام مذكوره را بر سال يزدجري كه 365 روز است قسمت كنند، خارج قسمت 1021 سال و 129 روز باشد، پس اگر غدير حجةالوداع با نوروز يزدجردي موافق بودي، بايستي كه نوروز مذكور در سال 1062 بر 18 ذي حجه اين سال، به 129 نوروز مقدم بودي، يعني در نهم شعبان اتفاق افتادي و حال آن كه در اين سال، اول فروردين ماه ايشان كه به نوروز كبرا اشتهار دارد، مطابق دهم ذيالقعدة الحرام و اول آذرماه ايشان كه بعد از خمسه آبان است و اعتبار اول سال در اين نيز احتمالي هست در نهم رجب واقع است. پس هيچكدام نوروزمعتبرشرعيكه به نص حديث مطابقروزغدير حجةالوداع بودهباشد، نباشد.
اما نوروز جمشيدي، چنان كه مذكور شد در زمان ما بلكه از زمان يزدجرد مضبوط نيست و ماههاي كبيسه آن مجهول است. ليكن اين قدر معلوم است كه تفاوت آن از سال رومي، اگر مبدأ يكي باشد، هرگز زياده از يك ماه نشود و اين قدر در تعيين آن در زمان ما كافي نيست. و العلم عندالله.65
گزارش رساله خواجويي
محمد اسماعيل خواجويي (متوفاي 1173) از علماي بعد از فتنه افغان است كه رسالههاي فراواني در زمينههاي مختلف علوم اسلامي دارد.66 يكي از رسالههاي وي شرحي است كه وي در باب مسأله نوروزيه نگاشته و نگاه وي به طور عمده به رساله شخص ديگري است با نام محمد بن مسعود.67 عقيده وي در اين باب آن است كه نوروز مذكور در روايات با اولين روز آبان كه نوروز قديم فرس بوده تطبيق ميكند.
وي در آغاز رساله خود مينويسد:« و در تعيين روز نوروز شرعي ميان اهل شرع خلاف بود، بعض اصحاب كياست و زكي از اين شكسته بيدست و پا العبد الجاني محمدبن الحسين المشتهر باسماعيل المازندراني عفي عنه التماس نموده و استدعا فرموده كه اشاره اجماليه به اختلاف فقها و مختار علما در باب نوروزفيروز نموده، اشاره في الجمله به مختار خويش نيز نمايد». نوشته وي، همانگونه كه در آغاز آورده ناظر به رساله محمد بن مسعود است.
در ادامه آمده: «فقير گويد: صاحب رساله (همان محمد بن مسعود) گفت كه چون اين معلوم شد گوييم: روز نوروز روزي است كه در اول آن روز يا قبل از نصفالنهار آن روز يا در نصفالنهار و بعد از نصفالنهار پيش از آن روز به واسطه آفتاب به نقطه اول نزول كند. فقير بيبضاعت گويد: مشهور بين المنجمين آن است كه اگر تحويل جرم آفتاب از آخر حوت به اول حمل قبل از زوال واقع شود آن روز روز نوروز است، و اگر بعد از زوال واقع شود روز ديگر نوروز است.» از نظر وي، در تعيين روز نوروز، ملاك همان عرف است زيرا:« پس اهل شرع نوروز روزي را گويند كه اهل عرف آن روز را نوروز گويند نه اول روز كه آفتاب در تمام آن روز به حمل انتقال كرده باشد.»
پس از آن در تعيين روز نوروز به نقل صاحب رساله، روايت معلي بن خنيس را كه به دو صورت در مصادر آمده نقل كرده آنگاه ميافزايد: «فقير بيبضاعت گويد: به حسب ظاهر ميان اين حديث و حديث سابق تناقض است، چه در حديث سابق مذكور است كه پيغمبر صلياللهعليهوآلهوسلم در روز نوروز امير المؤمنين عليهالسلام را به دوش مبارك برداشته تا بتان قريش را از فوق كعبه به زير انداخته شكست و فاني ساخت، و اين بلا شبهه در سال فتح مكه معظمه بود، چنانچه اخبار بسيار از طرق خاصه و عامه دلالت بر اين دارد.... و فتح مكه معظمه در ماه مبارك رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان كه شيخ مفيد و شيخ طبرسي و ابن شهر آشوب و ديگران روايت كردهاند، و احاديث معتبره بر اين دلالت كرده است، و اكثر بر آنند كه در روز سيزدهم ماه بوده، و بعضي بيستم هم گفتهاند، و حركت حضرت از مدينه در روز جمعه دوم ماه مبارك رمضان بعد از نماز عصر بوده، و روز غديرخم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذي الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود كه هر دو در روز نوروز باشد، چه نوروز از قرار حساب گذشته بعد از شش هفت سال از فتح مكه معظمه بلكه بيشتر به ذي الحجه خواهد رسيد نه بعد از يك سال، چنانچه مقتضاي اين دو حديث است.»
وي ادامه ميدهد:« و چون هر دو به يك طريق از معلي منقول است ... پس ترجيح أحدهما بر ديگري من حيث السند متصور نيست، و بنابر اين مضمون هيچ يك حجت نخواهد بود، و بر آن اعتماد نشايد كرد، و به او استدلال نتوان نمود، چه تناقض در كلام معصومين غير واقع است. پس از اينجا فهميده ميشود كه اين دو حديث كلاهما أو أحدهما از معصوم متلقي نگرديده، و چون از او نباشد حجيت را نشايد و سند شرعي نتواند بود، فافهمه. و عجب است آنكه صاحب رساله و عالي حضرت مستدل شيخ ابن فهد و سائر علماي سلف رحمهم اللّه در اين مدت متمادي كه قريب به هزار و صد سال است، يعني از زمان ورود حديث الي زماننا هذا متفطن به آنچه گفتيم نشدهاند. و از اين حديث استدلال بر تعيين روز نوروز شرعي نمودهاند و فرمودهاند كه آن روزي است كه آفتاب به اول حمل رفته باشد چنانچه خواهد رسيد مع ما فيه.»