دين باورى سران سربدار
سربداران كه از مريدان شيخ خليفه (م:23 ربيع الاول 736هـ.ق.) بودند در سال 738هـ.ق. سپاه امير ارغون شاه را از هم گسستند و در سال 739هـ.ق. نيشابور را از دست كارگزاران وى بيرون آوردند و در نبرد با سپاه پنجاه هزار نفرى طغاتيمور وى را نيز شكست دادند و شهرهاى سرخس و زاوه و طوس را در اختيار خود گرفتند و در 741هـ.ق. اسفراين جاجرم و بيار و جام و بسطام و دامغان و سمنان را تسخير كردند.23سربداران كه حكومت دينى تاسيس كرده بودند ماندگارى خود را در بهره گيرى از آراى فقهاى مجاهدى چون شيخ محمد جمال الدين مكّى جستند. خواجه على مؤيد با شيخ محمد جمال الدين مكى معروف به شهيد اول كه در نهم جمادى الاول سال 786هـ.ق. در داخل قلعه دمشق به اتهام داشتن عقايد شيعى شهيد و سپس همان جا جنازه وى به آتش كشيده شد نامه نگارى داشت و همواره او را به سبزوار فرا مى خواند و شيخ شهيد در برابر محبتهاى او (لمعه دمشقيّه) را در شش روز در زندان دمشق به نام او نگاشت و به وسيله نماينده خود شمس الدين محمد آوى به سبزوار فرستاد.24 كم تر عرفان و فقه شيعه فرصت يافته بود به اين زيبايى كنار هم قرار گيرند. شهيد اول با تاييد دولت شيعى سربداران دوره سازمان يافتگى مرجعيت شيعه را رقم زد. چون از زمان ايشان است كه رابطه ميان مرجع تقليد و پايگاههاى مردمى مشخص شد و خمس و زكات براى اداره امور شيعيان گردآورى شد.تجدد گرائى اومانيستى حروفيان
نهضت شيعى ديگرى كه همزمان با نهضت سربداران در خراسان شكل گرفت نهضت حروفيه بود. اين نهضت نيز در قالب عرفان تبلور يافت. در نهضت نخست عرفان عملى و در نهضت دوم عرفان نظرى شيعه محك قرار گرفت.نهضت حروفيه را فضل اللّه حروفى پايه ريزى كرد.علامه امينى درباره فضل الله حروفى مى نويسد:(سيد شاه فضل مشهدى متخلص به نعيمى جنبش حروفيان را در خراسان عليه ايلخانان هدايت كرد. وى جامع علوم معقول و منقول بود. در علوم غريبه و حكمت تبحر داشت. جاودان بزرگ و جاودان كوچك از آثار اوست.)25علامه امينى فضل الله را دررديف علماى شهيد شيعه نام مى برد و به بزرگى از او ياد مى كند.گرايش حروفيان به اومانيسم و مطرح كردن نقش عظيم انسان در پيكره آفرينش گونه اى تجددخواهى دينى و نهضت فكرى در برابر وحشى گرييها و سخت گيريهاى آن عصر بود. رهبران اين نهضت با بهره گيرى از دانشهاى رمزآلودى چون علم ابجد و حروف كه به همين مناسبت نيز حروفيه خوانده شده اند شيعيان را به درنگ در خود وا مى داشتند.نعيمى دوران كودكى خود را در شيروان گذراند و از پانزده سالگى شروع به تعبير خواب و تأويل رويا كرد و زندگانى خود را از راه طاقيه دوزى (كلاهدوزى) مى گذرانيد. مردم به پاكى وى معتقد بودند و او را (حلال خود) مى ناميدند. وى چندين بار به مشهد آمد و پيروان زيادى داشت. پيروان او گرايشهاى سياسى داشتند. وى در پايان به دستور ميران شاه پسر تيمور و به فتواى فقهاى اهل سنت در سال 769هـ.ق. در 56 سالگى به شهادت رسيد. داماد وى عمادالدين نسيمى نيز محكوم به مرگ شد و پس از سوء قصد به جان شاهرخ در سال 830هـ.ق. در شهر