103ـ لطفى ندارد كه اين فصل را به پايان بريم و از برخى نكات راجع به پيش انگاره ها (پيش انگاره هايى كه بازسازى ارائه شده در اين فصل، بر اساس آنهاست) سخنى نگوييم. هر كس كه از آثار نوشته محدّثان مسلمان براى چنين هدفى[بازسازى] استفاده مى كند، على القاعده بايد درباره ميزان موثقيت واقعى حديث هايى كه به ظاهر از دورانى كهن تر به ارث رسيده اند، نظرى داشته باشد. نظريه اى كه در پس بازسازى خود من قرار دارد، كمابيش به قرار زيراست: آثار نوشته محدّثان مقدار قابل توجهى از مطلب هاى موثق را از نيمه دوم سده دوم حفظ مى كند؛ و اگر به دقت مورد بررسى قرار گيرد، مى تواند مطالب زيادى را درباره نيمه نخست سده دوم به ما بگويد؛ اما بر روى هم نمى تواند به صورت مدركى براى دوران پيش از آن تاريخ مورد استفاده قرار گيرد . اين بدان معنا نيست كه بسيارى از آن [ آثار ]ممكن است در واقع از آن دوران سرچشمه نگرفته باشند، و در هنگام لزوم مى توان اثبات كرد كه سرچشمه گرفته اند. اين نظريه به گونه اى معقول به نظريه شاخت نزديك است؛ بسيار محافظه كارانه تر از نظريه وانسبرو(Wansbrough) است؛ تا حدى تندروتر از نظريه فان اس است؛ و بسيار تندروانه تر از نظريه هاى آبوت و سزگين است.104ـ گفت و گويى كلى از چنين نظريه هايى، چندان به بحث ما در اينجا كمك نمى كند. آنچه درخور ذكراست، اين است كه نظريه من، دست كم لياقت آن را دارد كه در متن كنونى به كار آيد. به مثل، بازسازى مخالفت آشكار بصريان با نگارش در نيمه دوم سده دوم، فرضيه اى تاريخى است كه به نمونه منسجمى از اسنادهاى احاديث مربوط معنا مى دهد؛[اما] روشن نيست كه اين كار چگونه مى تواند انجام شود ،اگر شخصى فرض كند كه حتى در اين روزگار، اسنادها از لحاظ تاريخى ،انتساب هايى دلبخواهى و بى دليل اند.478 همچنين، بازسازى من از تحول مخالفت[با كتابت] به پذيرش آن، در طرز تلقى رايج نسبت به نگارش، يك بازسازى است كه به طور قابل قبولى ساده است؛ [اما] اين سادگى از ميان مى رود، چنان كه شخص اساسا وثاقت بيشتر احاديث كهن را مسلّم شمارد، آنگاه شخص ناچاراست بپذيرد كه حديث هايى كه به نظر من جعلى اند و به عقب نسبت داده شده اند، در واقع گزارشى دقيق از اختلاف نظرى هستند كه در طى چندين نسل به طرزى بى نتيجه ادامه يافته است و شخصيت هاى بعدى مرتبا نظريه هاى شخصيت هاى پيشين( و از جمله نظريه هاى پيغمبرـ ص ـ ) را ناديده گرفته اند؛479 يا اين كه شخص ناچار است شيوه ها و وسيله اى بيابد تا شفاهى گرايان را مخفى كند.105ـ شايد در اينجا مفيدتر باشد كه نظريه خود را با نظريه شولر مقايسه كنم. هر دوى ما بر اساس اين فرض كار مى كنيم كه احتمالا مقادير زيادى از حديث ها جعلى است.480 اما شولر، به طرزى مهم، بيش از من مايل است كه وثاقت، يا دست كم كهن بودن تاريخ احاديث،را بپذيرد. دليل عمده اين امر، آن است كه وى روش «حلقه واسط» را پذيرفته است.481 بنابراين است كه شولر مايل است بر اساس تجربه و تحليل هاى اسنادى،482 ـ با احتياط زياد ـ به بازسازى تاريخى اختلاف نظر در يك دوران بپردازد كه من درباره آن،خاموشى گزيده ام. از اين رو، در نظر او، تاريخ منع نگارش را به طور مسلّم مى توان مربوط به آخرين ربع سده نخست دانست؛483 همان طور كه برخى از حديث هاى به نفع نگارش نيز مربوط به همين تاريخ است.484 در ضمن، وى بر اين باور است كه بحثى مجدد راجع به اين مسئله، به احتمال زياد، حتى در تاريخى زودتر آغاز گشت.485 هرچند من خود نمى توانم چنين گاه شناسى يى را ثابت كنم،ولى مخالفتى جدى با آن ندارم.سوم .منشأ دشمنايگى مسلمانان با نگارش حديث