بیشترلیست موضوعات مخالفان نگارش در صدر اسلام بخش دوم يمن سوريه مركزهاى ديگر ماهيت مخالفت نمونه بينابين چيرگى ارزش هاى شفاهى نكات پايانى شقوق مختلف توضیحاتافزودن یادداشت جدید
77ـ ابوهريره بنا به معمول به صحابى يى كه نمى نوشت، معروف است. اما طبق يك روايت، وى با دانشجويى كه ادعا مى كند حديث معيّنى را از او شنيده است به جدل مى پردازد. ابوهريره به او مى گويد: «اگر تو آن را از من شنيدى، من نوشته آن را در خانه خواهم داشت(فهو مكتوب عندى)». وى سپس دست آن دانشجو را گرفته او را به خانه خود راهنمون مى شود. در خانه ،كتابهاى بى شمارى را به او نشان مى دهد كه مشتمل بر حديث هاى نبوى است. در ميان آنها حديث مورد بحث را مى يابد.344 از اين حكايت به تلويح دانسته مى شود كه در جريان عادى امور، آن دانشجو از توسّل ابوهريره به نگارش آگاهى نداشته است.مورد مناسب ديگر،«صادقه» است: صحيفه اى مشتمل بر حديث هايى كه عبدالله بن عمرو از پيغمبر (ص) شنيده بود. بنابه يك روايت، مجاهدبن جبرـ كه با عبدالله مناسبات نزديكى داشت ـ به ديدار او مى آيد و صحيفه اى را از زير بستر بيرون مى كشد. عبدالله ،جلويش را مى گيرد و توضيح مى دهد كه آن صحيفه چيست.345 در اين روايت، سپس«صادقه» به صورت صحيفه اى خصوصى پديدار مى شود…. معمولا شاگردان در بستر استادشان به جستجو نمى پردازند.346 هنگامى كه يونس بن يزيد ايلى از زهرى خواست كه كتابهايش را به او بدهد، به خدمت طولانى و ارادتش نسبت به وى متوسل شد. زهرى در پاسخ ،به كنيزك خود مى گويد كه كتاب ها را بياورد ـ اما بر خلاف چشمداشت هاى يونس، معلوم شد كه اين كتاب ها هيچ ربطى به حديث ندارند.347 اميرى از ابن شبرمه كوفى(م 144) پرسيد:« حديث هايى را كه از پيغمبر(ص) نقل مى كنى، از كجا مى آورى؟». وى پاسخ داد: از كتابى كه در خانه دارم(كتاب عندنا).348همّام بن يحيى بصرى، شفاهى درس مى دهد، اما هرگاه در درستى حديثى مورد اعتراض قرار مى گيرد، مى رود و به كتابهايش نگاه مى كند.349 ترديدى نيست كه ما هم، همراه با سزگين،350 بايد[معناى] اظهاراتى همچون اين گفته ابن حنبل را كه:«من هرگز نزد ابن وكيع كتاب يا حتى پاره كاغذى نديدم»351، با توجه به اين روش، درك كنيم. بنابر اين،كتاب ها امرى خصوصى است و مفهوم«كتابخانه عمومى» تناقض است.78ـ سوم:تمايلى مشخّص وجود دارد كه اولين نقل هاى كتبى حديث را با بافت خانوادگى مرتبط سازد؛ اين امر نيز بيشتر خصوصى كردن مسئله[نقل كتبى] است ،نه عمومى كردن آن.79ـ ساختن نقل كتبى با اسنادهاى خانوادگى را آبوت(Abbott) يادآورى كرده است.352 سندهاى مكتوب ،اغلب با چنين اسنادهايى اعتبار يافته اند. حكمى راجع به زكات كه ابوبكر براى انس بن مالك نوشته بود، از طريق خانواده انس نقل شده است.353 نامه اى از پيغمبر(ص) درباره احكام شرعى در خانواده ابوبكر بن محمدبن عمروبن حزم روايت شده است.354 برخى دستورهاى راجع به زكات كه پيغمبر فراهم كرد( ولى در عمل هرگز صادر نشد)، به ابوبكر و پس از او به عمر منتقل شد و از او ظاهرا به نوه اش، سالم بن عبداللّه(م 106) رسيده است.355در عين حال، دستورهاى نگارش حديث ممكن است از راه يك بافت خانوادگى منتقل شود. انس پسرانش را مورد خطاب356 قرار مى دهد، و حسن بن على[بن ابى طالب ـ ع ـ] (م 49) پسران و برادرزاده هايش را.357 كوشش هايى شده است تا از طريق اسنادهاى خانوادگى ،حديث مكتوب را به ابن مسعود صحابى و ابن سيرين تابعى ـ دو چهره اى كه سخت با نگارش مخالف بوده اند ـ نسبت دهند. يكى از نوه هاى ابن مسعود نقل مى كند كه چگونه پدرش كتابى را ارائه داد و سوگند خورد كه به دست خود ابن مسعود نگاشته شده است؛358 و كتاب ابن سيرين (درباره حديث هايى از ابوهريره) را يكى از نوه هايش نزد على بن المدينى(م 334) آورد.359 آخرين مورد از حيث ترتيب، نه از حيث اهميت، مورد عبدالله بن عمرو است.360 عبدالله از طريق صحيفه اى از حديث هاى نبوى «صادقه»، با حديث مكتوب مرتبط است.361 وى همچنين به اسنادى خانوادگى كه به نتيجه اش، عمربن شعيب طائفى، صادر كرده سخت پيوسته است. شمارى از محدّثان اوايل سده سوم ،اين اسناد را بر اساس نقل كتبى دانسته اند.362 بنابراين، بى مناسبت نيست كه حديث بسيار گواهى شده اى را درباره دريافت اجازه كتابت وى از پيغمبر (ص )، بارها همين عمربن شعيب روايت مى كند.36380ـ چهارم: نمونه اى از رويّه[راويان] به هنگام مرگ هست كه بر« شخصى» و در نتيجه،«خصوصى» بودن روايات مكتوب تأكيد مى كند. مسلّم است كه در حديث هاى مربوط، علما[راويان] هيچ منعى از تملك كتاب نداشته اند؛ اما دستور داده اند كه پس از مرگ،كتاب هايشان را نابود كنند. احتمالا هدف آنها اين بوده كه هيچ كس نتواند با نقل از چنان كتاب هايى ،راه هاى خاص نقل شفاهى را ناديده بگيرد.36481ـ اين رويّه به خوبى گواهى شده است. عبيده كوفى در حال مرگ، كتاب هاى خود را خواست و آنها را محو كرده، گفت:«از آن مى ترسم كه اينها پس از مرگم به دست كسى افتد كه آنها را غلط تعبير كند(فيضعها فى غير موضعها365)». عروه مدنى در روز جنگ حرّه، كتابهايش را نابود كرد؛366 شايد براى اين كه ممكن بود كشته شود. ابو قلابه بصرى، كتاب هايش را براى ايوب به ارث گذاشت. طبق روايتى، وى تصريح مى كند كه اگر ايوب زنده نماند،آنها را بسوزانند يا پاره كنند.367 حسن بصرى در نزديكى مرگ، دستور داد كه همه كتابهايش را جمع كنند و جز يكى، همه را بسوزانند.368شعبه بصرى به پسرش دستور داد كه چون من درگذرم ،كتاب هايم را به آب بشوى ـ يا بشوى و در خاك دفن كن ـ كه پسر، دستور پدر را به موقع انجام داد.369 سفيان ثورى، عماربن سيف را مسئول ساخت تا كتابهايش را پس از مرگش به خاك دفن كند.370 اين نظريه كه«اسرائيليان تنها به سبب كتاب هايى كه از نياكانشان به ارث بردند گمراه شدند» به ابن سيرين بصرى منسوب است.371مقايسه كنيد با رفتار شعيب بن ابى حمزه حمصى(م 162) به هنگام مرگ كه به حاضران گفت:«اينها كتابهاى من اند كه آنها را مقابله كرده ام»، شمارى از اقدام ها را ياد كرد كه به وسيله آنها ممكن است از اين كتابها در نقل استفاده شود.372 ابن حنبل نمى توانست معناى در خاك دفن كردن كتابها را دريابد.373