مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (2) - نسخه متنی

مایکل کوک؛ مترجم: ابوالقاسم سری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

89ـ على (ع) نيز صحيفه معروف خود را از پيغمبر(ص) در تملك دارد كه خود، موضوع حديثى است كه در منابع بسيارى يافت مى شود398 و به«حريم[شهر] مدينه» مربوط است.399 صحيفه را در تأييد نگارش حديث مى آورند؛400 اما به نظر مى رسد كه اين كار، استفاده ثانوى از مطلب مذكور است. در روايت مشابهى از اين حديث، به جاى على (ع)، پسرش محمدبن حنفيه(م 81) آمده است.401

من قبلا از يك حديث يادكرده ام كه در آن على (ع) ضد نگارش موضع مى گيرد. وى به هر كس كه كتابى دارد سفارش مى كند كه به خانه رود و آن را محو كند. اسناد اين حديث ـ كه مشتمل بر شعبه بصرى402 است ـ نشان مى دهد كه اين حديث ممكن است يك ضدحديث بصرى باشد.

بر روى هم، نقش علويان اين است كه در جانبدارى از نوشتن به صحنه آيند(حقيقتى كه بدون شك به فقدان مداركى در مورد اين اختلاف نظر در منابع شيعى وابسته است). حسن بن على[ع] در حالى كه پسران و برادرزادگانش را بر مى انگيزد تا به طلب علم بپردازند، آنانى را كه از حفظ كردن عاجزند، صراحتا به نوشتن سفارش مى كند.403 طبق حديثى، دو يا سه نفر از خاندان ابى طالب از جابربن عبدالله( م 78) [حديث] مى نويسند.404 زيدبن على(م 122) حديث مى نويسد.405 حسن بن على[ع] خود متنى دارد كه نظريه پدرش را درباره مطلبى فقهى در بر دارد؛ 406اما اينجا طبق معمول، حديث هايى كه بر حسب اتفاق از نگارش حديث سخن مى گويند، شايد در اصل با اختلاف نظر بر سر نوشتن هيچ ارتباطى ندارند. در مقابل، چنين مى نمايد كه سفارش حسن[ع] به پسران و برادرزادگانش، محصول اين اختلاف نظر است.

90ـ اكنون نقش هاى مربوط به ابن مسعود و على (ع) در حديث هاى كوفى، مقايسه اى را با تحليل شاخت(Schacht) از توسل به شخصيت هاى فقهى در«مكتب قديم» كوفه اقتضا دارد: در اينجا ابن مسعود پيوسته نماينده نظريه غالب[مخالفت با كتابت]، و على (ع) نماينده نظريه مخالف [موافقت با كتابت]است.407 اين مطلب همچنين گوياى آن است كه مخالفت ابن مسعود با كتابت، در يك مرحله، نظريه غالب در كوفه بود. حتى اگر شرح و وصف شاخت را از نقش على (ع) ناديده بگيريم، بازهم چنين نتيجه اى حاصل مى شود. يك گروه حاشيه اى در سده دوم كوفه نمى توانست چهره اى همچون ابن مسعود را مجذوب[نظريات خود] سازد.

91ـ نتيجه اى مشابه را مى توان از نقش ابراهيم النخعى به دست آورد؛ كسى كه به گفته شاخت، «دانشمند نماينده كوفيان» است،408 با چشم پوشى از احاديث راجع به وى كه يا كاملا بصرى اند يا بصريان در آنها نقش دارند، مقدار مهمى از مطلب هاى كوفى در دست داريم كه در آنها وى مخالف نگارش حديث رخ مى نمايد.

وى دوست ندارد كتابى از وى باقى بماند.409 وى گزارش مى دهد كه آنان نگارش را زشت مى شمرند.410 او خود نيز نگارش را تاييد نمى كرد.411 وى در برابر دانشجويى كه مى خواهد درباره يادداشت هاى مكتوب از او بپرسد، تسليم نمى شود.412

در مقابل، كوشش هايى صورت گرفت تا او را طرفدار كتابت قلمداد كند؛ اما كمتر اطمينان بخش بوده است. در حديث حنفى ـ كه طبق آن، ابراهيم تغيير عقيده داده است ـ413 مخالفت بنيادينى با نگارش، مسلّم شمرده شده است. شگرد ديگر، اين است كه ابراهيم را وادار كنند كه به خوددارى از نگارش اعتراف كند، و يا آن را محكوم كند. از او مى پرسند: «چرا در روايت، از همشهرى و همروزگارت سليم بن ابى جعد(م 97) بدترى؟». وى پاسخ مى دهد: «سليم نوشت؛ اما من ننوشتم».414 حديث هايى كه حاكى از نوشتن حمّاد در حضور ابراهيم است، به تلويح بر چيزى جز رضايت ضمنى ابراهيم دلالت ندارند 415 و اين نظر ابراهيم كه نوشتن يادداشت ها(اطراف) زيانى ندارد، نوعى امتياز است، نه تسليم در برابر نگارش حديث.416 بنابراين، همه اين مطلب ها يا به تلويح بر مخالفت ابراهيم با كتابت دلالت دارند يا با تفوّق مخالفت او با نگارش سازگارى دارد؛ و در واقع، شعبى(م 104) ـ كه طرف توجه است ـ نه ابراهيم ـ كه قولش حجت است ـ در ميان تابعيان كوفى، قهرمان حديث مكتوب است. تصور اين نكته دشوار است كه چيزى جز نظريه اى غالب مى توانست براى ابراهيم، چهره اى چنين مناسب بسازد.

92ـ شعبى، نگارش را قيد و بند حديث(قيدالعلم) 417 مى داند. وى مى گويد آدم اگر چيزى بهتر از ديوار در دسترس ندارد، بايد روى ديوار بنويسد.418 وى سفارش مى كند كه هيچ فقره اى از حديث ها نبايد نانوشته بماند.419 وى املا مى كند.420 در مقابل، حديثى هست كه در آن شعبى به خود مى بالد كه هرگز به نگارش دست نيازيده است.421 روايت ديگرى از اين حديث، دنباله اى دارد كه اين مطلب را خدشه دار مى كند: شعبى اعتراف مى كند كه آنچه كه به سبب ننگاشتن از ياد برده ام، براى اينكه كسى را دانشمند كند، بسنده بود.422

93ـ رويكرد ديگر به اين مسئله كه آيا شفاهى گرايى در اصل غالب بود، درونمايه اى و محتوايى است. يكى از ويژگى هاى درخور ملاحظه حديث هاى طرفدار نگارش اين است كه احاديث مذكور، از چندين حيث، پيشينه اى از مخالفت عمومى با نگارش را مسلّم مى انگارند.423 نكته هاى اصلى اين گواهى نامستقيم به قرار زيرند:

/ 25