دستگير شدن ميثم - آشنایی با اسوه ها (میثم تمار) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با اسوه ها (میثم تمار) - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دستگير شدن ميثم

ميثم در كوفه، مورد احترام بود و شخصيت اجتماعى‏اش موقعيت او را از هرجهت، حساس كرده بود. از سفر حج‏به سوى كوفه برمى‏گشت كه «ابن زياد» دستور دستگيرى او را قبل از رسيدن به شهر، صادر كرد. اين در حالى بود كه مسلم‏بن عقيل در كوفه به شهادت رسيده و تشنج و اضطراب، كوفه را فراگرفته و شيعيان سرشناس و چهره‏هاى برجسته هوادار اهل‏بيت، تحت تعقيب يا در زندان بودند و زمينه براى اعتراضها و شورشها فراهم بود.

«عريف‏» به همراه صد نفر از ماموران، برنامه دستگيرى ميثم را قبل از ورودش به كوفه، تدارك ديدند. ابن‏زياد او را تهديد كرده بود كه اگر ميثم را دستگير نكند، خودش به قتل خواهد رسيد. عريف به «حيره‏» آمد و با همراهانش در انتظار رسيدن ميثم بود. ميثم را در همان جا، پيش از آن كه پايش به خانه برسد گرفتند. ميثم به ماموران حوادث آينده و چگونگى شهادت خويش را بازگو كرد.

ميثم گرچه در آن روز، پيرمردى سالخورده بود كه بر استخوانهايش جز پوستى باقى نمانده بود (24) و از نظر جسمى، تحليل رفته بود، ليكن از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحى و اراده استوار و زبان گويا و فصيح و ايمان راسخ در حدى بود كه ابن‏زياد را، با آن همه قدرت و مامور به وحشت افكنده بود; به همين جهت هم براى بازداشت اين پيرمرد جواندل و توانمند، صد مامور را گسيل ساخته بود.

ماموران، ميثم را به كوفه وارد كردند. به عبيدالله‏بن زياد خبر دادند كه ميثم اسير و گرفتار شده است. در معرفي ميثم به ابن‏زياد گفتند كه: او از نزديكترين و برگزيده‏ترين ياران ابوتراب، على عليه السلام است.

ابن زياد گفت: واى بر شما! كار اين مرد عجمى به اين جا رسيده است؟! بياوريدش. . . ! ميثم را از بازداشتگاه به حضور والى كوفه آوردند.

ابن زياد، براى آزمودن روحيه ميثم و گفتگو با او پرسيد: -پروردگارت در كجاست؟

- در كمين ستمگران. . . كه تو يكى از آنانى.

- با اين كه عجم هستى با من اين گونه سخن مى‏گويى؟! به من خبر داده‏اند كه تو با «ابوتراب‏» بسيار نزديك بوده‏اى!

- آرى، درست گفته‏اند.

- بايد از على تبرى بجويى و با ابراز تنفر از او، او را به زشتى ياد كنى وگرنه دستها و پاهايت را بريده و بر دار مى‏آويزمت.

ميثم در مقابل اين تهديد گفت: على عليه السلام به من خبر داده است كه مرا به دار مى‏آويزى.

ابن زياد براى جبران اين وضع نامطلوب كه پيش آمده بود، گفت: واى بر تو! با سخنان على درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آن پيشگويى).

ميثم گفت: چگونه؟ در حالى كه اين خبر را على -عليه السلام از پيامبر و او از جبرئيل و جبرئيل هم از طرف خدا بيان كرده است. به خدا سوگند! از مكانى هم كه در آن به دار آويخته مى‏شوم به خوبى آگاهم كه در كجاى كوفه است و من نخستين مسلمانى هستم كه در راه اسلام بر دهانم لجام زده خواهد شد.

ابن زياد با شنيدن اين سخن، بيشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پايت را قطع كرده و زبانت را رها مى‏گذارم تا دروغ مولايت و دروغ تو آشكار شود. و همان دم دستور داد كه دست و پايش را قطع كنند و بر دارش آويزند. (25)

و آن چنان كه خواهيم ديد، ابن زياد نتوانست زبان ميثم را رها و گويا ببيند، و به قطع آن هم دستور داد.

/ 16