بر فراز دار - آشنایی با اسوه ها (میثم تمار) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با اسوه ها (میثم تمار) - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بر فراز دار

براى مردان خدا فراز دار، سكوى رفيع و افراشته‏اى براى معراج است.

به دار آويختن فرزانگان و غيورمردان به همان اندازه كه براى قدرتهاى خودكامه باطل، دليل ضعف و هراس از آشكار شدن حق و تابش نور فضيلت و راستى است; براى شهيدان مصلوب، سرمايه عزت و سند افتخار است. ميثم را به جرم حقگويى و حمايت از خط راستين علوى و سازش نكردن با سلطه جبارانه يزيدى به طرف چوبه دار بردند.

ميثم را به دار آويختند. ميثم مرگ را به چيزى نمى‏گرفت و چنان عادى و بى‏اعتنا، آن را تلقى مى‏كرد كه بر خشم دشمن مى‏افزود. ميثم تمار بر فراز دار با صدايى رسا مردم را براى شنيدن حقايق اسلام و احاديث‏سرى على عليه السلام فرامى‏خواند. (26) ميثم مى‏گفت: هركس مى‏خواهد حديث مكنون و ارزشمند على عليه السلام را بشنود، پيش از آن كه كشته شوم بيايد. من شما را از حوادث آينده تا پايان جهان، خبر مى‏دهم. مردم مشتاق، پيرامون او جمع مى‏شدند. ميثم از فراز منبر «دار» براى انبوه جمعيت، سخن مى‏گفت. فضايل و شايستگيهاى اهل‏بيت پيامبر و دودمان على عليه السلام را بازگو مى‏كرد و خيانتها و فسادهاى بنى‏اميه را فاش مى‏ساخت.

بيان حقايق و افشاگريهاى ميثم، در آن آخرين لحظه‏هاى حيات و از بالاى دار، چنان مؤثر و تكان‏دهنده بود كه به «ابن‏زياد» خبر دادند: اين بنده، شما را رسوا كرد. گفت: به دهانش لجام بزنيد. و ميثم، اولين كسى بود كه در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد. (27)

پس از آن، زبان حقگوى او را، كه به صراحت روز و به برندگى شمشير بود، بريدند. آن كس كه مامور بريدن زبانش بود، به ميثم گفت: هرچه مى‏خواهى بگو! امير فرمان داده است كه زبانت را قطع كنم. ميثم گفت: فرزند زن تبهكار -عبيدالله‏بن زياد - خيال كرده است كه مى‏تواند من و مولايم را دروغگو معرفى كند! اين است زبان من.

و آن مزدور، زبان ميثم را از كامش برآورد. . . . (28)

ميثم به همان حالت‏بود، تا اين كه فردايش، از بينى و دهان او خون غليظ مى‏آمد و بدين صورت، طبق آن پيشگويى، موى سفيد صورتش با خون سرخ، رنگين شد.

روز سوم، مردى نزديك ميثم آمد و با نيزه به او اشاره كرد و گفت: به خدا قسم مى‏دانم كه اهل عبادت بودى و شبها را به مناجات به‏سرمى‏بردى. آن گاه با نيزه، چنان ضربتى بر پهلو يا شكم ميثم فرود آورد كه پيكرش دريده شد و جان پاك آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت به افلاك شتافت و ميثم با روح بلندش معراجى والاتر را آغاز كرد; كه هم‏اكنون هم، آن طيران معنوى ادامه دارد و با هر درودى كه از سوى خداجويان پاكدل و وارسته، نثار آن شهيد راه فضيلت مىگردد، مقام و رتبه‏اش در فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر مى‏رود.

/ 16