تفسیر نمونه جلد 4
لطفا منتظر باشید ...
2- تثليث مخصوصا به صورت تثليث در وحدت (سهگانگى در عين يگانگى) مطلبى است كاملا نامعقول و بر خلاف بداهت عقل، و مىدانيم كه مذهب هرگز نميتواند از عقل و علم جدا شود، علم حقيقى با مذهب واقعى، هميشه هماهنگ است و دوش بدوش يكديگر سير ميكنند، اين سخن كه مذهب را بايد تعبدا پذيرفت، سخن بسيار نادرستى است، زيرا اگر در قبول اصول يك مذهب، عقل كنار برود و مساله" تعبد كور و كر" پيش بيايد، هيچ تفاوتى ميان مذاهب باقى نخواهد ماند، در اين موقع چه دليلى دارد كه انسان خدا پرست باشد نه بتپرست! و چه دليلى دارد كه مسيحيان روى مذهب خود تبليغ كنند نه مذاهب ديگر؟!، بنا بر اين امتيازاتى كه آنها براى مسيحيت فكر ميكنند و اصرار دارند مردم را به سوى آن بكشانند خود دليلى است بر اينكه مذهب را بايد با منطق عقل شناخت، و اين درست بر خلاف ادعايى است كه آنها در مساله تثليث دارند يعنى" مذهب" را از" عقل" جدا ميكنند.به هر حال هيچ سخنى براى درهم كوبيدن بنيان مذهب بدتر از اين سخن نيست كه بگوئيم مذهب جنبه عقلانى و منطقى ندارد بلكه جنبه تعبدى دارد! 3- دلائل متعددى كه در بحث توحيد براى يگانگى ذات خدا آورده شده است هر گونه دوگانگى و سهگانگى و تعدد را از او نفى ميكند، خداوند يك وجود بىنهايت از تمام جهات است، ازلى، ابدى و نامحدود از نظر علم و قدرت و توانايى است و ميدانيم كه در بىنهايت، تعدد و دوگانگى تصور نمىشود، زيرا اگر دو بىنهايت فرض كنيم هر دو متناهى و محدود مىشوند چون وجود اول فاقد قدرت و توانايى و هستى وجود دوم است، و همچنين وجود دوم فاقد وجود اول و امتيازات او است، بنا بر اين هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم، به عبارت روشنتر اگر دو" بىنهايت" از تمام جهات فرض كنيم، حتما" بىنهايت اول" بمرز" بىنهايت دوم" كه ميرسد تمام ميگردد، و بىنهايت دوم كه بمرز بينهايت اول مىرسد، آن هم تمام ميگردد، بنا بر اين