تفسیر نمونه جلد 4
لطفا منتظر باشید ...
حال يك حقيقتند، و يا تشبيه به موجودى كرد كه عكس آن در سه آينه بيفتد با اينكه يك موجود بيشتر نيست، سه موجود به نظر ميرسد! و يا آن را تشبيه بمثلثى ميكنند كه از بيرون سه زاويه دارد و اما اگر زوايا را از درون امتداد دهيم بيك نقطه ميرسند.با كمى دقت روشن ميشود كه اين مثالها ارتباطى با مساله مورد بحث ندارد، زيرا" جرم خورشيد" مسلما با" نور آن" دو تا است، و" نور" كه امواج ما فوق قرمز است با" حرارت" كه امواج ما دون قرمز است از نظر علمى كاملا تفاوت دارند، و اگر احيانا گفته شود اين سه چيز يك واحد شخصى هستند مسامحه و مجازى بيش نيست.و از آن روشنتر مثال" جسم" و" آينهها" است زيرا عكسى كه در آينه است چيزى جز انعكاس نور نيست، انعكاس نور مسلما غير از خود جسم است بنا بر اين اتحاد حقيقى و شخصى در ميان آنها وجود ندارد و اين مطلبى است كه هر كس كه فيزيك كلاسهاى اول دبيرستان را خوانده باشد مىداند.در مثال مثلث نيز مطلب همين طور است: زواياى مثلث قطعا متعددند، و امتداد منصف الزاويهها و رسيدن به يك نقطه در داخل مثلث ربطى به زوايا ندارد.شگفتانگيز اينكه بعضى از مسيحيان شرقى با الهام از" وحدت وجود صوفيه" «1» خواستهاند توحيد در تثليث را با منطق" وحدت وجود" تطبيق دهند، ولى ناگفته پيدا است كه اگر كسى عقيده نادرست و انحرافى وحدت وجود را بپذيرد بايد همه موجودات اين عالم را جزئى از ذات خدا بداند بلكه عين او تصور كند در اين موقع سهگانگى معنى ندارد، بلكه تمام موجودات از كوچك و بزرگ، جزء يا مظهرى براى او مىشوند، بنا بر اين تثليث مسيحيت