بود مستى غافلىّ و غرور،
بهوش آئى از مستى شرب زود
كى آئى تو از اسب غفلت فرود
بس افزونتر از سكر شرب خمور
كى آئى تو از اسب غفلت فرود
كى آئى تو از اسب غفلت فرود
بود شير درّنده بيش خوار،
چو حاكم كشد خلق را با ستم
كند اكتفا شير با بيش و كم
به از حاكم ظالم زشتكار
كند اكتفا شير با بيش و كم
كند اكتفا شير با بيش و كم
به شش چيز سنجى تو عقل رجال
به عزل و ولايت، به داد و ستد
به راهى كه او اندر اينها رود
به صحبت، به ثروت، به كمبود مال،
به راهى كه او اندر اينها رود
به راهى كه او اندر اينها رود