فصل چهاردهم كلماتى كه با «ع، غ» آغاز مىشوند
556 «علم لا يصلحك ضلال، و مال لا ينفعك وبال» دانشى كه ترا اصلاح نكند گمراهى است و مالى كه برايت سودمند نباشد گرفتارى است
تو را دانشى گر نسازد درست،
تو را نيست مالى اگر سودمند،
وبال است نى مال اى اهل پند
بود گمرهى، و آفت جان تو است
وبال است نى مال اى اهل پند
وبال است نى مال اى اهل پند
چو از دانشى مر تو را سود نيست،
درختى است كان را نباشد ثمر
ز نا كشته چون خورد خواهى تو بر
دوائى است كش هيچ بهبود نيست
ز نا كشته چون خورد خواهى تو بر
ز نا كشته چون خورد خواهى تو بر
چو دارى تو علمى عمل بايدت
تو گر علم خود را نيارى بكار،
درختى بود عارى از برگ و بار
چو كارى درختى، ثمر زايدت
درختى بود عارى از برگ و بار
درختى بود عارى از برگ و بار