فصل هيجدهم كلماتى كه با «لا» آغاز مىشوند
730 «لا يرضى الحسود عمّن يحسده إلّا بموته أو زوال النّعمة عنه» حسود از شخص مورد حسد راضى نمىشود مگر بمرگ او يا نابودى نعمتش
چو محسود، افتد بخاك سيه،
بياسايد آنگه حسود پليد
بر او لعنت جاودانى مزيد
مر او را شود، زندگانى تبه،
بر او لعنت جاودانى مزيد
بر او لعنت جاودانى مزيد
چو جنگى تو با ديو نفس شرير،
جهادى از اين نيست برتر تو را
دهد اجر و مزد جزيلت خدا
بايمان نمائى تو او را اسير،
دهد اجر و مزد جزيلت خدا
دهد اجر و مزد جزيلت خدا
مكن تكيه بر گردش روزگار
نبينى تو از آن فريبندهتر
وفا نيست در سير اين بد سير
تو را بايد از آن بسى اعتبار
وفا نيست در سير اين بد سير
وفا نيست در سير اين بد سير