فكندى چو بين دو كس آشتى،
بود به ز يك سال صوم و نماز
بدرگاه بخشنده بىنياز
بدلها چو تخم صفا كاشتى،
بدرگاه بخشنده بىنياز
بدرگاه بخشنده بىنياز
بود صحبت احمق آزار جان
چو با يار دانا كنى همدمى،
شود زنده روحت از او هر دمى
بپرهيز تا مىتوانى از آن
شود زنده روحت از او هر دمى
شود زنده روحت از او هر دمى
چو اندر بلا صبر باشد تو را،
دو چندان شود اجرت اى سوگوار
ز خشنودى ذات پروردگار
سبك گردد اندوهت اى مبتلا
ز خشنودى ذات پروردگار
ز خشنودى ذات پروردگار