نخواهى رسيدن باجر و ثواب،
مگر باده صبر را سركشى
نباشى ز تقدير در سر كشى
نخواهى تو رستن ز رنج و عذاب،
نباشى ز تقدير در سر كشى
نباشى ز تقدير در سر كشى
چو غالب شود شكّ كس بر يقين
دهد جمله طاعات او را بباد
يقين تو هرگز بدين سان مباد
برون آردش از ره حقّ و دين
يقين تو هرگز بدين سان مباد
يقين تو هرگز بدين سان مباد
چو همره نباشد ادب با خرد،
چراغ ادب از خرد روشن است
ادب بر تن با خرد جوشن است
تو را اى مؤدّب چه سودى دهد
ادب بر تن با خرد جوشن است
ادب بر تن با خرد جوشن است