خب، حالا اگر كسي خواست آلوده را پاك كند، چگونه پاكش ميكند؟ يا بايد با آب پاك كند يا آتش. آب كه عين نجس را پاك نميكند، چارهاي جز آتش نيست. لذا غير از اين نيست كه با آتش بخواهند تطهير كنند، آن هم اگر عين نجس عوض بشود پاك ميشود و در آنجا چون (كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا)19 عوض نميشود اين [است] كه دائماً ميسوزد و تا پاك نشد به بهشت راه ندارد. و هرگز هم پاك نميشود چون از بين نميرود. اگر خودخواهي عجين [انسان] شد چگونه انسان آن را تطهير كند؟ آب ميتواند متنجس را تطهير كند ولي عين نجس را كه تطهير نميكند؛ آتش اين قدرت را دارد كه عين نجس را تطهير كند چون اوضاع آن را به هم ميزند، خاكستر ميكند. اما آتش جهنم كسي را خاكستر نميكند. اگر كسي خاكستر بشود كه راحت ميشود. اما (لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي)20 ؛ همواره زنده است چون همواره زنده است، همواره اين عين آلوده آنجا بايد به سر ببرد. تمام آلودگي به سبب خودخواهي و امثال ذلك است و اين را اسلام حل ميكند.
سرّ دشواري تزكيه نسبت به تعليم
فرمود: (وَيُزَكِّيهِمْ)؛ اگر در دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) «تزكيه» آخر ذكر شد نكاتي هم داشت؛ ولي در جوابهاي خداي سبحان وقتي خدا پاسخ ميدهد، خواه در سوره بقره، خواه در آلعمران، خواه در سوره جمعه همه موارد، تزكيه را مقدم ميدارد. براي اينكه او هدف است و براي اينكه او اهمّ است و براي اينكه او دشوارتر است. تعليم آسان است امّا تزكيه بسيار سخت است؛ چون تزكيه مركب از علم و عمل است. اينكه ميگويند: ملاشدن آسان است و آن ديگري مشكل؛ نه براي اينكه اينها در عرض هماند، چون در طول هماند. آن ديگري عبارت از ملاشدنِ با عمل است، چون كسي كه ملا نشد قدرت تزكيه هم ندارد. كسي كه نداند راه چيست و چاه چيست، روح را و خطرات روح را نشناسد و آن مارهايي كه در جان آدم جا كردند، جاسازي كردند، تخمگذاري كردند آنها را نشناسد كه هرگز نميتواند اهل سير و سلوك باشد. او خيال ميكند، او زاهد است، خيال ميكند عارف است. او سوداگر است از متاع دنيا پرهيز كرده براي اينكه سيب و گلابيِ بهتري در قيامت نصيبش بشود.اين به تعبير مرحومِ شيخ، مستعيض است، اين سوداگر است او كه عارف نيست. اين از لذايذ دنيا به خاطر بهشت دارد ميگذرد. اما اگر كسي بداند آن ديو درون چه ميكند با آدم، چگونه آدم را فريب ميدهد؛ چگونه انسان را تحت ولايت ميگيرد؛ نفس چيست؛ خاطرات نفس چيست؛ قواي نفس چيست؛ سود و زيان نفس چيست؛ فجور و تقواي نفس چيست؛ آن كم كم ميتواند برهد. پس اگر يكي آسانتر از ديگري است، نه به خاطر اينكه در عِدلِ هماند، بلكه در طول هماند؛ يكي بسيط است و ديگري مركب. يكي ملايي به علاوه عمل صالح است، يكي هم ملايي است وحده؛ لذا تزكيه به مراتب دشوارتر از تعليم است. هم انسان بايد عالم بشود كه چه چيزي سودمند است [و] چه چيزي زيانبار، هم بتواند به آن سودمند برسد و از خطر زيانبار برهد. اين ميشود «مزكّا» و اين را خداي سبحان با فيضِ خاص خودش اعطا ميكند. اگر كسي راه بيفتد خدا اعطا ميكند.