بعد از اينكه ابراهيم(سلام الله عليه) كعبه را كه مركز عبادت مسلمين است بنا كرد، براي صيانت اين كعبه و بهرهبرداري عموم مسلمين از اين كعبه مسئله بعثت را به عنوان دعا در پيشگاه خداي سبحان مطرح كرد. چند نكته را در اين دعا به عرض رساند:يكي اينكه اين امت مسلمه كه از ذريه من محسوب ميشوند، شايسته آن باشند كه در بين اينها پيغمبري مبعوث بشود؛ نه اينكه پيغمبر در بين قومي ديگر مبعوث بشود و نماينده آن پيغمبر در بين امت من و ذريه من قرار بگيرد، اينچنين نباشد. اگر پيغمبر در متن اين ذريه من قرار بگيرد آنها هم بهتر ميشناسند، هم بهتر تبعيت ميكنند.نكته ديگر آن است كه آن پيغمبري كه مبعوث ميشود، نه تنها در بين اينهاست بلكه از اينها باشد. ذريه من به آن حدّ برسند كه بتوانند پيغمبر بشوند. لذا هم مسئله (فِيهِمْ) را عرض كرد در دعا [و] هم مسئله (مِنْهُمْ)؛ (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ). يك وقت پيغمبري در أم القري مبعوث ميشود [و] نمايندهاش به شهرهاي ديگر اعزام ميشوند، اين آن خصوصيت ممتازه را ندارد؛ زيرا مردم كه اصل پيغمبر را نميبينند و نمايندهها را ميبينند آن توفيق نصيبشان نميشود، ولي اگر امّتي به اينجا رسيد كه در بين خود آنها پيغمبر به سر برد بهره بيشتري ميبرند. و اگر امّت به جايي رسيد كه از خود آنها پيامبري مبعوث شد، معلوم ميشود نهايت شايستگي را دارند: (ربّنا و ابعث فيهم رسولاً منهم).