بیشترلیست موضوعات سلمان و بلال مقدمه : سلمان كيست ؟ سلمان از زبان خودش فضيلت هاى برجسته سلمان علم ولايت زهد عبادت كرامات نمونه اى هم از دعاى مستجاب سلمان : سلمان منا اهل البيت دعاى نور نقش سلمان در جنگ ها شجاعت سلمان در جنگ ابتكارات نظامى سلمان سلمان و حكومت مدائن وفات سلمان سخنانى از سلمان زيارت سلمان زيارت جناب سلمان ره بلال فرياد بلند اسلام در آستان اسلام شكنجه در راه خدا آزادى بلال هجرت به مدينه اولين مؤ ذن ازدواج بلال ، در ميدان هاى جنگ بلال ، خزانه دار پيامبر بلال ، در فتح مكه در آستان وفات پيامبر (ص ) ديگر بلال الله اكبر بر نياورد تبعيد بلال بلال ، راوى سخنان پيامبر (ص ) وفات بلال ، آغاز حيات جاودان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
مرحوم علامه مجلسى در بيان حالات سلمان ، ضمن نقل مطلب فوق ، گفتگوى مفصل و طولانى اى را نقل مى كند كه ميان سلمان فارسى و يكى از ارواح مردگان آن قبرستان انجام گرفته است و آن صدائى كه از يك قبر، به پاسخگوئى سلمان پرداخت ، از علت بهشت رفتن ، نحوه جان كندن خود، علت تفضل و رحمت خدا، خصلت ها و كارهائى كه در دنيا مى كرده ، سؤ الاتى كه پس از قبض روح از او شده ، عوالم شب اول قبر، عالم برزخ و بسيارى مطالب ديگر با سلمان گفتگو مى كرد... (47) اين گفتگوى سلمان با اموات ، نشانه اى بود بر اينكه سلمان رفتنى است و اجل او فرا رسيده و لحظه ديدار، نزديك است .به خانه برگشت . اينك آماده هجرت بزرگ به سوى پروردگار است . آماده است تا وديعه و امانت جان را به خداى جان آفرين باز گرداند.سلمان در بستر مرگ است . در آخرين لحظات ، و در آستانه جدائى جان از تن ، كسى به عيادتش مى آيد. سلمان مى گريد. آن شخص مى پرسد: چرا گريه مى كنى ، در صورتيكه پيامبر، هنگام وفات ، از تو راضى بود؟سلمان جواب مى دهد: بخدا سوگند گريه ام از ترس مرگ يا طمع به دنيا نيست بلكه بخاطر توصيه پيامبر است كه ميفرمود: بايد نصيب هر يك از شما از دنيا، همچون رهتوشه يك مسافر باشد. اينك من در حالى از دنيا مى روم كه اينهمه وسائل ، پيرامون من هست (در حاليكه در كنارش فقط آفتابه اى بود و كاسه اى ...!).آن مرد از سلمان مى خواهد كه او را نصيحتى كند.سلمان مى گويد: در هر حكمى كه مى كنى ، در هر تصميمى كه مى گيرى ، و هنگام دست دراز كردن براى هر تقسيمى ، خدا را بياور... (48) بامداد است و چيزى نمانده كه مرغ جانش از قفس تن پرواز كند.همسرش را صدا مى زند كه : آن امانت نهفته اى را كه گفته بودم پنهان كنى ، بياور.امانت را مى آورد. امانت بسته اى است كه كيسه مشكى معطر در آن قرار دارد و سلمان آنرا در روز فتح جلولاء بدست آورده است و براى روز مرگ خويش نگهداشته كه خود را با آن خوشبو و معطر سازد.كاسه اى آب مى طلبد و مشك را در آن مى ريزد و با دست ، بهم مى زند و به همسرش مى دهد كه به اطراف بسترش بپاشد و مى گويد: مخلوقاتى نزد من مى آيند كه غذا نمى خورند ولى بوى خوش را دوست مى دارند.همسرش چنان مى كند كه او مى گويد. آنگاه مى گويد: در را ببند و در كنارى بشين . زن به دستورش عمل مى كند.زاذان كه در خدمت سلمان است مى گويد:چه كسى شما را غسل مى دهد؟سلمان : آنكس كه پيامبر را غسل داد.- او در مدينه است و شما در مدائن ، چگونه ممكن است شما را غسل دهد؟سلمان : همينكه چانه ام را بستى صداى پاى او را مى شنوى . مرا رسول الله (ص ) از اين مطلب ، آگاه كرده است .زاذان مى گويد: همينكه روح پاكش از اين جهان رخت بربست و چانه اش را بستم و جلوى در آمدم ، ديدم اميرالمؤ منين (ع ) با قنبر پياده شدند. حضرت پرسيد:سلمان وفات كرد؟- آرى .حضرت ، روپوش از روى سلمان برداشت . سلمان ، لبخندى بر سيماى امام زد.امام - خوشا به حالت ،اى اباعبدالله (كنيه سلمان ) هنگاميكه حضور پيامبر رسيدى به او بگو كه با من چه كردند!...حضرت ، سلمان را آماده دفن نمود و پس از كفن ، بر او نماز خواند، با تكبيرى بلند. و همراهش دو نفر ديگر هم بودند، كه يكى جعفر بن ابيطالب ، برادر آنحضرت ، و ديگرى حضرت خضر بود و با هر يك از اين دو هفتاد صف از فرشتگان بودند كه در هر صفى هزاران ملائكه حضور داشتند. (49) در آخرين لحظه اى كه على (ع ) با سلمان وداع مى كرد، هديه بزرگ خويش را بصورت اين دو بيت شعر زير، كه بسى پر مفهوم و زيبا است ، تقديم داشت و بر كفن سلمان نوشت :