(پس از غريزه جنسى فرويد و عقده كم و كاستى ادلر و ضمير باطن يا وجدان اجتماعى يونگ ، اينك دانش لوتسدك جلوه گر مى شود و دانش اخير به زعم باروك ، تواند نه تنها حيات انسانى را كاملا بشناساند، بلكه فصل مشترك مسائل فردى و اجتماعى نيز قرار گيرد و با روانشناسى باروك مسائل اخلاقى وجدانى ، كه مدت ها به صورت وظايف مذهبى و تبعيدى بوده و در قرن اخير زايد و بيهوده تلقى مى گرديد، مجددا رونق يافته و پايه علمى و روان شناسى اجتماعى و زيست شناسى پيدا كرد.) (882)از مجموع بحث دو نكته روش شد.
اول آن كه
وجدان اخلاقى كه نيروى الهام الهى و نور هدايت خداوند است ، با سرشت آميخته و در نهاد آدمى ريشه عميق فطرى دارد.
دوم آن كه
جاذبه معنوى و كشش روحانى وجدان اخلاقى ، در دوران بلوغ و جوانى ، قوى و نيرومند است و نسل جوان كه ضميرى پاك و باطنى منزه دارد، و به طور طبيعى شيفته سجاياى انسانى و فضايل اخلاقى است .