رفاقت هاى خود سرانه
چه بسيارند جوانانى كه داراى استعداد طبيعى هستند و اگر به درستى از آن بهره بردارى كنند، به آسانى مى توانند مدارج رشد و ترقى را بپيمايد و به كمال لايق خود برسند، ولى به اقتضاى خود سرى هاى دوران شباب ، با عناصر فاسد و آلوده و روابط دوستى بر قرار مى كنند و روى خامى و بى اطلاعى ، بر خلاف عقل و مصلحت ، تنها به خواهش دل با آنان رفيق صميمى مى شوند مى سپارند. گران بهاترين ايام عمر را در مجالس گناه مى گذرانند. دامن پاك خود را آلوده مى سازند و روزى به اشتباه خود پى مى برند كه فرصت از دست رفته و عمر عزيز سپرى شده و از رفقاى ناپاك و خائن ، جز تيره روزى و بد نامى نصيبى نبرده اند.در نيمه راه عمرم و ياران نيم راه غمناك و بى اميد و كم آميز و دير جوش دانم حديث چرب زبانان خود فروش دانم فسون راست نمايان كج نهاد دانم ولى چه سود كه اندرز روزگار تا روزگار تجربه ايد به سر دريغ عفريت مرگ خنده زند روزگار نيست چون دزد كام ديده پراكنده از برم در انتظار ضربت ياران ديگرم دانم حديث يار فروشان خود پرست دانم فريب كارگشايان چيره دست چون پند پيرو صحبت آموزگار نيست عفريت مرگ خنده زند روزگار نيست عفريت مرگ خنده زند روزگار نيست