علت انحراف جامعه پس از پيامبر - خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علت انحراف جامعه پس از پيامبر

در اينجا لازم است در اين موضوع فكر كنيم كه آيا اين وضع انحطاطآميز و ركودهاى ذلت خيز، اين تمايل به فساد، اين تشتت و اختلاف، اين فاصله طبقاتى ميان ثروت اندوزان و فقراء محروم اجتماع در ميان ملت اسلامى چرا به وجود آمده و ريشه اصلى اين ماجرا چيست؟

با مقدارى فكر و توجه اين نكته كاملا روشن مى شود، كه اين مفاسد علت و سببى جز 25 سال زعامت و زمامدارى زمامداران گذشته، خصوصا دوران سياه عثمان و عمال ستمگرش نداشته است.

مردمى كه در زمان حيات پيامبر اسلام "ص" داراى يك هدف و يك مكتب و وحدتى ناگسستنى تحت رهبرى يك رهبر و يك سيستم حكومتى صحيح الهى بودند و مى رفت كه به كلى جهان را به يك ريسمان محكم آسمانى
متصل نموده اصول سعادت جهانى را در سطح پهناور گيتى مستقر سازند اكنون در نتيجه ى فرمانروائى 25 ساله ى پس از پيغمبر به گونه اى متلاشى و متفرق شده اند كه اميرمومنان "ع" آنها را به اين چند گروه تقسيم مى كند:

ايها الناس، انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن كنود يعد فيه المحسن مسيئا، و يزداد الطالم فيه عتوا لا ننتفع بما علمنا، و لا نسال عما جهلنا، و لا نتخوف قارعه حتى تحل بنا.

و الناس على اربعه اصناف:

منهم من لا يمنعه الفساد فى الارض الا مهانه نفسه، و كلاله حده، و نضيض وفره و منهم المصلت لسيفه، و المعلن بشره، و المجلب بخيله و رجله قد اشرط نفسه، و اوبق دينه لحطام ينتهزه، او مقنب يقوده او منبر يفرعه.

و لبئس المتجر ان ترى الدنيا لنفسك ثمنا، و ممالك عند الل عوضا!

و منهم من يطلب الدنيا بعمل الاخره و لا يطلب الاخره بعمل الدنيا، قد طامن من شخصه، و قارب من خطوه، و شمر من ثوبه، و زخرف من نفسه للامانه، و اتخذ ستر الله ذريعه الى المعصيه.

و منهم من ابعده عن طلب الملك ضووله نفسه، و انقطاع سببه، فقصرته الحال على حاله، فتحلى باسم القناعه، و تزين بلباس اهل الزهاده، و ليس من ذلك فى مراح و لا مغدى.

و بقى رجال غض ابصارهم ذكر المرجع، و اراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد و خائف مقموع و ساكت مكعوم وداع مخلص، و ثكلان موجع، قد اخملتهم التقيه و شملتهم الذله، فهم فى بحر اجاج اقواههم ضامزه، و قلوبهم قرحه قد وعظوا حتى ملوا و قهروا حتى ذلوا، و قتلوا حتى قلوا.

اى مردم ما در روزگار ستمگرى و كينه توزى و كفران واقع شده ايم. روزگارى كه نيكوكار بدكار شمرده مى شود، و ستمگر بر نخوت و طغيانش افزوده مى شود.

از آنچه كه مى دانيم بهره مند نمى شويم و آنچه را نمى دانيم نمى پرسيم.
از حوادث كوبنده و بلاهاى بنيان كن نمى هراسيم تا به فكر چاره جوئى و جلوگيرى از آن بيفتيم.

مردم در اين روزگار به چهار گروه تقسيم مى شوند:

1- كسانى كه مى خواهند در روز زمين فساد برانگيزند ولى فقط سستى اراده و ناتوانى آنها و كندى شمشيرشان و كمى مال و ثروتشان، جلويشان را گرفته است.

2- كسانى كه شمشيرشان را از غلاف كشيده و شرارت و ناسازگارى خود را آشكار كرده، و عده اى سواره و پياده را به سوى خود فريفته، و از هر جهت آماده ى شعله ور ساختن آتش فتنه و فساد مى باشند. و در اين راه دين و ايمان خود را به باد داده اند، فعاليتهاى اينها يا براى اين است كه ثروتى به چنگ آورند، يا قائد و فرمانرواى جمعيتى باشند، و يا اينكه بر منبرى بالا روند و به پيشوائى مردم برسند "بدون اينكه، شايستگى آن را داشته باشند" تجارت زيانبخشى را اين گروه آغاز كرده اند، راستى تجارت بدو زيانبخشى است، تجارتى كه در سايه ى آن خود و سعادت خود را به دنيا بفروشند، و آنچه را كه در نزد خداوند است از دست بدهند.

3- كسانى كه از راه تزوير و ريا دنيا و موقعيت مادى را به وسيله ى اعمال اخروى مى طلبند، از روى تظاهر خود را با وقار و مودب نشان مى دهند، و هنگام راه رفتن آهسته و كوتاه قدم برمى دارند. براى فريب دادن به مردم جديت به خرج مى دهند. و خود را آراسته به امانت و درستى قلمداد مى كنند پوشش دينى و لباس خدائى را وسيله ى خوبى براى نيل به مقاصد شوم و خواسته هاى نفسانى و گناه قرار داده اند.

4- كسانى كه بر اثر نداشتن موقعيت و مقدمات دستيابى به رياست و جاه طلبى به اين حال اكتفا كرده و در گوشه اى نشسته اند و دستشان از فساد و فتنه كوتاه مانده است، و چون قدرت ارضاء تمايلات و آرزوهاى خود را ندارند، نام قناعت بر خود گذاشته، و در ظاهر خود را به زيور زهد و تقوى آراسته اند. و حال آنكه نه در صبح و شامش، و نه در ظاهر و باطنش، خبرى از زهد و قناعت واقعى نيست.
5- يك اقليت باقى مانده كه رجال واقعى و مردم با حقيقت مى باشند، آنان كه ياد واپسين قيامت، چشمان آنان را از طمع به لذائذ نامشروع فروبسته، و ترس محاكمات محشر اشكهايشان را فروريخته است. اما اينها وضع رقت بارى دارند بعضى از آنها رانده شده و رميده، و از اجتماع دور افتاده اند، و برخى ترسان و هراسان زندگى مى كنند، و گروهى خاموش و دهن بسته، و جمعى از انها با خلوص و پاكى مردم را به حق دعوت مى كنند، بعضى از آنها مصيبت زده و دردناك، و بالاخره جمعى از آنان براى تقيه اندوهگين و آزرده خاطر به گوشه اى گمنام پنهان گشته اند. و ناراحتى و رنج زندگى آنها را فراگرفته است، گويا اينان در دريايى شور فرورفته اند. دهانشان بسته و خاموش، و قلبشان، جريحه دار و محزون است. آنقدر به خاطر آگاهى مردم موعظه و نصيحت كردند، كه خسته و ملول گشتند.

آن اندازه در نتيجه ى ستم ستمگران مقهور شدند، كه در انظار پست و ذليل شمرده شدند، و آنقدر در اين راه كشته شدند كه تعدادشان كم شد. [ خطبه 32 صبحى الصالح ص 75 -74. ]

/ 61