بشر حافى و امام كاظم (ع ) - روزنه ای به سوی اسرار الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزنه ای به سوی اسرار الهی - نسخه متنی

رحیم توکل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بشر حافى و امام كاظم (ع )

بشر حافى اهل لهو و لعب بود و خانه اى مانند قصر داشت . كنيز او در جلو درب خانه مرد عربى را ديد. آن مرد پرسيد:

صاحب خانه ، عبد است يا مولى ؟ اين خانه ، با اين تشكيلات ، مال آقا و مولى است .

راست مى گويى ! اگر عبد بود، اين گونه نبود.

كنيز به خانه بازگشت . بشر پرسيد:

كنيز! چرا دير كردى ؟ مـرد عـربـى از مـن پـرسـشـى كـرد. تـا پـاسـخ او را دادم ، معطل شدم .

از تو چه پرسيد؟ كـنـيـز جـريـان را بـازگـو كـرد. بـشـر بـا شـنـيـدن آن ، بـه سـرعـت بـه دنبال آقا دويد. وقتى به او رسيد، به پاى آقا افتاد و عرض كرد:

آقـاجـان ! مـن غـلط كـردم ! نـفـهـمـيـدم ! مـن عـبـد خـدا هـسـتـم ! تـا بـه حال طاغى و ياغى بودم !

امام كاظم (ع ) دست محبت بر سرش كشيد و فرمود: درِ خانه خدا به روى هر بنده اى باز است .

بشر گفت : زمانى كه خداوند مرا مورد عنايت و محبت خويش قرار داد، پابرهنه بودم . بنابر اين ، بـه بـركـت آن ، تـا آخـر عـمر كفش بپا نخواهم كرد و به (بُشر حافى ) (يعنى پابرهنه ) مـعـروف شـد. او از آن پس ، انسان زاهدى شد. به طورى كه لهو و لعب را كنار گذاشت و كنيز و غلام هايش را آزاد كرد و اموال خويش را انفاق نمود.(24)

پـس كـسـب ليـاقـت ، گـاهـى بـا يك اشك وآه به دست مى آيد و به واسطه همان ،درهاى رحمت بر انـسـان بـاز مـى شـود و ايـن بـه آسـانـى انـجـام مـى شـود؛ امـا لايـق مـانـدن بـسـيـار مـشـكـل است . به تعبير حضرت آية الله بهشتى (قدس سره ): انقلاب كردن آسان است ، اما نگه داشتن انقلاب مشكل است . امام محمد باقر(ع ) مى فرمايد:

(اِنَّ الْعَبْدَ يَساءَلُ اللّهَ الْحاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَاْنِهِ قَضاؤُها اِلى اَجَلٍ قَريبٍ اَوْ اِلى وَقْتٍ بَطى ءٍ. فـَيـُذْنـِبُ الْعـَبـْدُ ذَنـْبـا فَيَقُولُ اللُّهُ تباركَ و تَعال ى لِلْمَلِكِ لاتَقْضَ حاجَتَهُ وَ احْرِمْهُ اِيّاها، فَاِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسُخْطى وَ اسْتَوْجِبَ الْحِرْمانَ مِنّى .)(25)

هـمـانـا بـنـده از خـدا حـاجـتـى مـى خواهد كه اقتضاء دارد زود يا دير بر آورده شود. زيرا حاجت او مشروع و شرايط دعا وجود دارد. پس آن بنده گناهى مرتكب مى شود و خداى تبارك و تعالى به فـرشـتـه مى فرمايد: حاجت او را روا نكن و او را از آن محروم ساز. زيرا در معرض خشم من در آمده است و سزاوار محروميت است .

گاهى شاءن و مقام انسان اقتضا دارد كه خداوند عزوجل حاجت او را برآورد و چون فرد لايقى است ، در بـه روى او بـاز شـود، امـا بـا انـجام گناهى ، آن در بسته مى ماند؛ زيرا نگه داشتن مقام و ليـاقـت ، مـشـكل است . كسب مقام به مانند بالا رفتن از پله هاى ساختمان است . انسان بايد تلاش بـسـيـارى را تـحمل كند تا به مقام بالا برسد؛ اما با ارتكاب يك گناه ، به راحتى از آن مقام و ليـاقـت بـه پـايـيـن مـى افـتـد. بـنـابـر ايـن ، كـسـب ليـاقـت آسـان ، امـا نگه داشتن آن ، بسيار مشكل است . امام صادق (ع ) مى فرمايد:

(اِنَّ اللّهَ قَضى قَضاءً حَتما اَلاّ يُنْعِمُ عَلى الْعَبْدِ بِنِعْمَةٍ فَيَسْلُبَها اِيّاهُ حَتّى يُحْدِثَ الْعَبْدُ ذَنْبا يَسْتَحِقُّ بِذلِكَ النِّقْمَةَ)(26)

خداوند حكم قاطع و حتمى فرموده است كه نعمتى را كه به بنده اى مرحمت نموده است ، از او باز نگيرد؛ مگر زمانى كه بنده گناهى را مرتكب شود كه به سبب آن مستحق كيفر گردد.

عاقبت زبير:

وقـتـى طلحه در جنگ جمل كشته شد، حضرت على (ع ) بر سر اوآمد و فرمود: طلحه ! براى اسلام كـارهـاى بـسـيـارى را انجام دادى و بسيار شمشير زدى ! اما عاقبت به خير نشدى ! حضرت بالاى سر حاكم بصره نيز آمد

/ 54