عبادت پيامبر اكرم (ص ) - روزنه ای به سوی اسرار الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزنه ای به سوی اسرار الهی - نسخه متنی

رحیم توکل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روز بـعـد، حـالت قـبـض از مـن دور شـد و نـشـاط بازگشت . دوباره در عالم رؤ يا به من گفتند:

(شـَكـرَتْ عـَنـْكَ عـُصْفُورَةٌ فِى الحَضرَةِ!) گنجشگى در محضر خداوند جلّ جلاله از تو تشكر كرد (و به واسطه آن ، حالت قبض را از تو گرفتيم و بسط و نشاط را به تو داديم .)

پـس هـمـه كـارهـاى انـسـان ، در مـحـضـر خـداونـد مـتـعـال بـه حـسـاب اسـت . حال كه چنين است ، پس غيبت ها، تهمت ها، بينش ‍ زبان ها و عيب جويى ها با ما چه مى كنند؟ بى جهت نـيـسـت كـه (حـجـاب ) بـه جـان مـا افـتاده و عمرى را سپرى كرديم ، اما از هيچ جا خبر نداريم ! اوضاع عالَم ، حساب دارد:

(اِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرصادِ)(7)

خداوند در كمين است و مواظب و مراقب شما مى باشد.

وقـتـى شـكـايـت گـنـجـشـكـى ، حـالى را عـوض كـنـد، پـس وقـتـى انـسـانـى ، دل مؤ منى را به درد مى آورد، چه خواهد شد؟ اگر انسان غيبت مسلمانى را مرتكب شود، اين غيبت چه خواهد كرد؟ حـضـرت يوسف (ع )، از انبياء بسيار بزرگ است كه در قرآن كريم ، يك سوره به نام مقدس او آمـده اسـت . اگر چه آن حضرت داراى مقام عصمت است اما كارى را انجام داد كه به خاطر عظمت آن ، در قـرآن مـجـيـد ذكر شده است . اگر جريان دعوت زليخا از حضرت يوسف (ع ) را بشكافيم مى نـگـريـم كـه در آن ، حـدود بيست عامل وجود داشت كه هر يك از آن ها، ممكن است انسانى را به سمت خود بكشاند. به عنوان مثال : تقاضا از سوى زليخا صورت گرفت ؛ زليخا بسيار زيبا بود؛ درِ اتـاق بسته بود؛ زليخا با تهديد اظهار ميل كرد. يوسفى كه عبد و بنده بود، سلطان و آقا و عزيز مصر شد. اما زليخا كه ملكه بود، گداى بيابان ها شد. پس از اين ماجرا، قرار شد كه حضرت يوسف و پدرش يعقوب همديگر را ملاقات كنند. از يك سو يوسف و از طرف ديگر يعقوب بـه راه افـتادند. تا اين كه در نقطه اى به يكديگر رسيدند. يعقوب از شوق ديدار يوسف ، از اسب پياده شد و به استقبال نورديده اش شتافت . يوسف نيز از اسب پايين آمد. اما آن احترامى كه از مـثل يوسف انتظار مى رفت ، مقدارى در آن كوتاهى كرد. وقتى حضرت يوسف عباى خود را كنار زد، نـورى از آن خـارج شـد. پـرسـيـد: آن نـور چـه بـود؟ جـبـرئيـل نـازل شـد و پـاسـخ داد: نـور نـبـوت بـود كـه از نـسـل تـو پـيـامـبـرى مـبـعـوث نـخـواهـد شـد. چـرا در احـتـرام بـه پدر كوتاه آمدى ؟! بنابر اين حـال كـه يـك كـار را ايـن گـونه به حساب مى آورند، پس ‍ اوضاع عالَم ، حساب دارد و گام به گام ، مراقب و مواظب ما هستند.

اما ما بيچاره ها خبر نداريم .

عبادت پيامبر اكرم (ص )

امّ سـلمـه مـى گـويـد: شـبـى پـيـامـبـر(ص ) مـهـمـان خـانـه مـن بـود. نـيـمـه هاى شب ، حضرت در مـحـل خـوابـش نـبـود. بـا كـنـجـكـاوى بـه دنـبـال او گـشـتـم . او گـوشـه اى در حال عبادت بود و مثل ابر بهاران مى گريست و مى گفت :

(اَللّهُمَّ وَلاتَكِلْنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنٍ اَبَداً)(8)

خدايا! لحظه اى من را به حال خودم وامگذار.

پـيـامـبـر اكـرم (ص ) كـه اول شـخـصـيـت عـالم وجـود اسـت و خـداونـد عـزوجـل كـسـى را مـثـل آن حـضـرت نـيـافـريـد، بـا آن مـقام معنوى به درگاه الهى عرض مى كند: پروردگارا! يك لحظه من را به حال خودم وامگذار!

وقـتـى حـضـرت در دل شـب ، بـا اشـك و آه و صـورتِ بـر روى خـاك ، ايـن نـاله را دارد، حال ما بدون اين حالات مى خواهيم به راحتى از اين دنيا برويم ؟! و اللّه كار بسيار مشكلى است ! مـطـلب را سـاده نـگـيريد! درك اين كه (مطلب مهمّ است )، خود (مهم ) مى باشد! اگر نسبت به (مـهـمّ بـودن ) آن آگـاه بـاشـيـم ، شـايـد روزى بـه دنـبـال آن بـرويـم و هـرگـاه بـه مـهـم بـودن آن واقـف نـبـاشـيـم ، بـه دنـبـال آن نـخـواهـيـم رفـت . بـه عنوان مثال انسان بيمار براى درمان خود، رنج هاى فراوانى را تحمل مى كند، بسيارى از وقت و پولش را صرف مى كند تا خود را به دكتر برساند و معالجه شود، اما انسان سالم چون نيازى به دكتر ندارد در فكر آن هم نيست . در امور معنوى نيز چنين است .

اگـر بـدانيم دستانمان خالى است ، آيا در دل شب برنمى خيزيم و از درگاه الهى گدايى نمى كـنـيـم ؟ مـا نـمـى دانـيـم كـه دسـتـانـمـان خـالى اسـت . بـنـابـر ايـن بـيـدارى (دل شـب ) نـداريـم !هـر كـه

/ 54