2- عقايد
امّا عقايد: پس كمترين چيزي كه اعتقاد بدان بر هر مكلّفي واجب است اعتقاد و بيگانگي پروردگار و نبوت پيامبر ـصلّي الله عليه و آله و سلّم ـ است، و پس از تصديق برسالت پيامبر ميبايست كه آن حضرت را در مورد صفات خداي تبارك و تعالي از علم و قدرت و اراده و كلام و غير اينها و روز قيامت و بهشت و دوزخ و صراط و ميزان و حساب و غير اينها و تعيين امامِ معصوم با نصّ آن بزرگوار، تصديق نمايد، تمام اينها همان مقدار كه در قرآن آمده است بدون اينكه برهان و دليلي بر آن اقامه شود. و واجب نيست كه در پي بحث از حقيقت صفات حق تعالي برآمده، و ببيند كه آيا كلام و علم پروردگار و غير اينها حادث است يا قديم، بلكه اگر امثالِ اين مطالب بخاطرش خطور نكند و بميرد مؤمن مرده است و رسول خدا عرب را به بيشتر از اين مكلّف نساخت. علاّمة طوسي در رسالهاي كه دارد همين مطلب را بيان داشته و فاضل اردبيلي در شرحِ خود بر كتاب الرشاد از او پيروي نموده است.ميگويم كه اَفهامِ مردم و عقول آنها در قبولِ مراتبِ عرفان و تحصيل اطمينان از حيث كم و كيف و شدّت و ضعف، و علم و كشف، و سرعت و كندي، يكسان نبوده و تفاوتهائي دارند و هر يك از افراد براي آنچه كه آفريده شدهاند آمادهاند، و خدا هيچيك از بندگان را به بيش از آنچه كه در توانِ او است مكلّف نساخته است، و آنها نزد خدا درجاتي دارند قرآن ميگويد:يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.خداوند كساني را از شما كه ايمان آوردهاند و آنانكه دانش داده شدهاند مرتبهها بالا ميبرد پس هر يك از افراد بشر بحسب همان فهم و فطرت خود و بهمان اندازه كه توان و قدرتش اجازه ميدهد مكلّف است و اگر عقل و فهمي كه خود بتواند بين حق و باطل تميز دهد و صلاح و فساد را بشناسد نداشت هر چند كه في الجمله به آنچه كه باعث هدايت او است آگاه باشد ميتواند از كسي كه بواسطة معاشرت و حسن اعتقاد اهليت اين را در او سراغ دارد تقليد نمايد. و خلاصة كلام اينكه براي فرد عامي همين كافي است كه عقايد ديني را اجمالاً تحصيل نمايد و نيازي به اينكه زيادتر از آنچه كه پيامبر آورده است، از طريق دليل و برهان، معرفت تفصيلي كسب نمايد، نيست، چه در اصول و چه در فروع، بلكه ميتوان گفت كه صحّت عبادت او متوقّف بر شناختِ وجوب امر واجب، استحباب مستحب، نيست و همين مقدار كه بداند انجام اينها اطاعت از پروردگار ميباشد و بين طاعت و معصيت تميز دهد، كافي است، و آنچه كه بين متأخرين از اصحاب ما مشهور شده و خلاف اين مطلبي است كه ما بيان داشتيم، دليلي كه بتوان بر آن تكيه نمود بر اثبات آن نرسيده است.و چگونه ميتواند چنان كه اينها گفتهاند باشد؟ و عقول مردمان عامي و آراء ضعيف آنها كجا و استدلال در معارف الهي كجا، بلي آن نظر و دقّتي كه بر فرد عامي واجب است همين است كه دربارة كسي كه از او تقليد ميكند و در اصول و فروع دين بر او اعتماد و تكيه دارد تحقيق كند كه آيا آن فرد اهليّت اين معنا را دارد يا خير و يا به علم و تقوي متّصف است يا نه. كه در اين زمينه هم ميتوان از طريق قرائن احوال و شواهد آثاري كه دلالت بر علم و ديانت او دارد به تحقيق پرداخت و اگر علما با يكديگر اختلاف داشتند ميبايست به آنكس كه از همه پرهيزگارتر و تواناتر است رجوع كند و اگر امر بر او مشتبه شد مختار است و تا حدّي كه ميتواند احتياط را از دست ندهد. و در حديثي كه در اختلاف دو روايت رسيده، آمده است كه از باب تسليم اخذ ميشود والله الموّفق.