4- اما مت
آنچه كه ما در باب ضرورت وجود پيامبر بيان داشيتم همان مطالب را بعينه در باب ضرورت وجود اوصياء و جانشينان و امامان پس از هر پيامبري تا ظهور پيامبر ديگر ميتوان بيان داشت، زيرا احتياج به اوصياء اختصاص به وقتي غير از وقت ديگر، و حالتي غير حالت ديگر نداشته و بقاء كُتُب آسماني و شرايع، بدون وجود قيّمي براي آن، كه عالم بآن باشد كافي نخواهد بود، آيا فرقههاي مختلف را نميبيني كه چگونه هر فرقهاي آراء و نظريات خويش را به كتاب خدا مستند ميدارد، و اين بخاطر اينست كه آنها به معاني كتاب جاهل بوده، و دلهايشان تاريك، و هواهايشان پراكنده است. و از اين جا است كه نياز هر نبّي مرسلي كه كتابي از نزد خدا بر او نازل گشته به نصب وصيّ و جانشيني براي خويش روشن ميشود، تا اسرار نبوتِ خويش و كتابي كه بر او نازل گشته نزد آن وصي بوديعت نهد، و مبهمات كتاب را براي او روشن سازد تا آن وصّي، حجّت آن پيامبر بر قومش بوده، و امّت به آراء و عقولِ خويش در آن كتاب تصرّف نكنند، و راه اختلاف در پيش نگيرند و دلهايشان بگمراهي مبتلا نگردد.قرآن در اين زمينه ميفرمايد:هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.[1]اوست آنكه فرو فرستاد بر تو كتاب را از آن است آيات محكم و استوار كه آنها مادر اين كتاب است، و بخش ديگر آيات متشابه. پس كساني كه در دلهايشان كجي است آن آيات متشابه را پيروي كنند براي فتنهجوئي و در پي تأويل آن برآيند و حال آنكه تأويل آن آيات را جز خدا و راسخان در علم ديگري نداند.پس پيامبر و امام و كتاب، حجّت خدا بر امّت هستند تا آنكه راه گمراهي در پيش گرفت و خويش را بهلاكت افكند از روي بيّنه و دليل باشد، و آنكس هم كه هدايت يافته و بزندگي حقيقي زنده گشت از روي بيّنة و دليل باشد.وجود امام لطف است
مطالب ديگر اينكه وجود امام لطفي است از ناحية حق تعالي نسبت به بندگان، زيرا وجود امام سببِ اجتماع امت و قوّت آنها گشته و در ساية امامت او است كه حق ضعيف از قوي، و فقير از غني گرفته ميشود و جاهلان از كار ناشايسته منع و غافلان آگاه ميگردند، خداوند در قران كريم ميفرمايد:وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ.[2]براي هر قومي هادي و راهنمائي است.و در جاي ديگر ميفرمايد:
وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ.[3]و هيچ امتي نيست مگر اينكه در گذشته براي او بيم دهندهاي بوده است.و باز ميفرمايد:
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ.[4]و روزي كه برانگيزانيم در ميان هر امتي گواهي بر آنها از خود آنها، و تو را بر اينها گواه و شاهد بياوريم.و رسول خدا فرمود:
فيِ كُلِّ خَلَفٍ مِنْ اُمَّتيِ عَدْلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي.در هر عصر و زماني از امت من عادلي از اهل بيت من. در ميان آنها است. كه اينان تحريف غافلان، و دروغ پردازي دروغ پردازان و تأويل جاهلان را از دين بزدايند و اگر امام نباشد اكثر احكام دين تعطيل گردد در نتيجه فائدة مقصودة از دين منتفي شود.و امّا غيبت بعضي از امامان ـ عليهم السّلام ـ در بعضي اوقات، و عدم تمكّن آن امام از اجراء احكام، اين از جهت رعيت است نه از طرف امام، و اين معنا نميتواند ناقض لطف خداي تبارك و تعالي در اين مورد باشد، زيرا آنچه كه بنابر قاعدة لطف، بر خداي تبارك و تعالي است، ايجاد امام براي رعيت است، تا بواسطة او آنها گرد هم جمع گردند پس اگر رعيت بخاطر عدم قابليت و سوء استعداد امكان تحققّ اين معنا را براي امام فراهم نياورد اين بخدا مربوط نبوده و حجت بر آنها تمام است قرآن ميفرمايد:فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.[5]چنين نيست كه خدا بر آنها ستم روا دارد بلكه اين خود آنها هستند كه بر خود ستم ميكنند.با توجه به اين معنا كه در غيبت امام نيز خيرات و حكمتهاي بسياري نهفته است، از جمله مضاعف شدن ثوابِ كساني كه به غيبت او مؤمن بوده و به وجود امام معتقدند در اعمال صالح خويش، كه در قبال اين مضاعف شدن ثواب و آن خيرات و حكمتهاي ديگر، فوت اقامة حدود و امثالِ آن آسان مينمايد.