4- عجب - راه نجات(منهاج النجاه) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راه نجات(منهاج النجاه) - نسخه متنی

ملا محسن فيض کاشاني؛ مترجم: رضا رجب زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- عجب

و امّا عُجب و كبر و فخر، مرضي است مهلك، و عُجْب عبارت از اين است كه بنده به ديدة خودبيني بخود بنگرد و خود را برتر از ديگران تصوّر نمايد، و مردمان را بديدة تحقير بنگرد و ثمرة اين خصلت اين است كه پيوسته چنين كسي مَن، مَن مي‌كند چنانكه ابليس لعين گفت:

اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.

من از آدم بهتر هستم زيرا مرا از آتش آفريدي و او را از گِل.

و در هر مجلس و محفلي در پي اين است كه درصدر مجلس بنشيند، و بر همه پيشي داشته باشد، و در گفتگوي با افراد توقع دارد كه هرچه گفت ديگران بپذيرند، و بالاي سخن او ديگري سخني نگويد، و متكبّر اگر موعظه شود نپذيرد، و چون بخواهد ديگري را موعظه كند او را خوار سازد. و هر يك از افراد كه خود را بهتر از احدي از خلق بداند متكبر و در پي برتري طلبي است. و بايد انسان باين معنا توجه داشته باشد كه بهتر آن است كه نزد خدا و در سراي آخرت بهتر باشد، و اين را جز خدا ديگري نداند و هيچكس آگاه نيست كه خاتمة كارش بكجا بينجامد. پس اگر تو خود را از ديگران برتر و بهتر دانستي اين جهل محض است بلكه سزاوار است كه به احدي ننگري مگر اينكه او را از خود بهتر بداني.

اگر كودكي را ديدي بگو اين هنوز خدا را معصيت ننموده و من خلافِ امر او انجام داده‌ام پس شكي نيست كه او از من بهتر است، و اگر كسي را كه از خودت بزرگتر است ديدي بگو اين قبل از من بندگي خدا را نموده است، اگر عالمي را ديدي بگو به اين چيزهائي داده شده كه من از آن بي‌خبرم. و به مراحلي دست يافته كه من نرسيده‌ام چگونه ممكن است كه من مثل او باشم، و اگر جاهلي را مشاهده نمودي بگو اين هم خدا را معصيت نموده از روي جهل و ناداني بوده بخلاف من كه مي‌دانستم و نافرماني كردم پس حجّت خدا بر من مؤكّد‌تر است، و معلوم نيست كه پايان كار او چگونه ختم شود.

و اگر كافري را ديدي بگو از كجا معلوم كه او مسلمان نشود و پايان كارش بخير خاتمه پيدا نكند، و با اسلامش همانگونه كه موي از خمير بيرون كشيده مي‌شود از گناهان بيرون نيايد، و امّا من چه مي‌دانم كه كارم بكجا مي‌كشد و از كجا معلوم كه بر اثر گمراهي كارم به كفر نينجامد پس او از زمرة مقربين شود و من از دور شدگان و مبعدين.

و كبر و خود بزرگ بيني از قلبت خارج نشود مگر باينكه دريابي كه بزرگ كسي است كه نزد خدا بزرگ باشد و اين موقوف بر اين است كه ببيني سرانجام كارت چگونه خواهد بود و آنهم كه معلوم نيست، پس سزاوار است كه خوفِ خاتمه كار تو را از كبر و خود بزرگ‌بيني برحذر دارد، و يقين و ايمانِ فعلي تو با اينكه در آينده تغيير راه دهي و به وادي گمراهي و ضلالت قدم گذاري، منافاتي ندارد، چرا كه خداوند مقلب القلوب است هر كه را بخواهد هدايت كند و ياري نمايد. و اخبار در حسد و كبر و ريا بسيار است و ما در اينجا به بيان يك حديث اكتفا مي‌كنيم.

ابن مبارك باسناد خود از مردي روايت كند كه به معاذ گفتم اي معاذ آيا حديثي را كه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده‌اي برايم بيان مي‌كني، گفت بلي پس شروع كرد بگريه كردن بگونه‌اي كه پنداشتم ساكت نخواهد شد، سپس ساكت شد و گفت از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: اي معاذ حديثي برايت بيان كنم كه اگر آن را حفظ نمائي تو را سود بخشد، و اگر ضايع ساختي و حفظ ننمودي ديگر در قيامت حجّتي نخواهي داشت. اي معاذ براستي كه خداي تبارك و تعالي قبل از اينكه آسمانها و زمين را بيافريند هفت فرشته بيافريد پس براي هر آسمان از آسمانهاي هفتگانه يكي از آن فرشتگان را بعنوان دربان بگمارد.

پس چون فرشتگاني كه به ضبط اعمال بنده مأمورند، عمل روزانة بنده را به سوي آسمان بالا برند در حاليكه آن عمل همچون خورشيد نور مي‌پاشد، چون به آسمان دنيا رسند جملگي آن عمل را بسيار دانند، ولي آن فرشته‌اي كه بر آسمان اوّل گمارده شده گويد اين عمل را برگردانيد و به چهرة صاحبش بزنيد. من صاحب غيبت هستم، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل كسي كه غيبت مردمان مي‌كند از من بگذرد و به آسمان بالاتر رود. باز فرشتگان عمل صالحي از اعمال بنده را بسوي آسمان مي‌برند، و جملگي آن را عملي پاك و بسيار مي‌دانند تا به آسمان دوّم رسند فرشته‌اي كه بر آسمان دوّم گمارده شده مي‌گويد باز ايستيد، و اين عمل را باز گردانده به چهرة صاحبش بزنيد، او با اين عمل در پي اين بود كه خود را نزد مردم خوب جلوه دهد، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل چنين فردي از من به مرحلة بالاتر تجاوز كند، او در مجالس و محافل به ديگران فخر مي‌فروخت.

باز عمل بندة ديگري از نماز و روزه بالا برده مي‌شود كه نور از آن ساطع است و فرشتگان را به تعجب وا داشته است پس تا آسمان سوّم بالا برده مي‌شود فرشته‌اي كه مأمور آنجا است مي‌گويد بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد، من فرشتة كبر و خود بزرگ بيني هستم، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل چنين افرادي از من بگذرد او خود را در مجالس و محافل از ديگران برتر و بهتر مي‌دانست و باز عمل بنده‌اي را از تسبيح و نماز و حج و عمره بالا مي‌برند در حاليكه چون ستارة درخشان مي‌درخشيد تا به آسمان چهارم مي‌رسند فرشتة مأمور مي‌گويد باز ايستيد و اين عمل را به سينه و پشت و چهرة صاحبش زنيد، زيرا او هر گاه عمل خيري انجام مي‌داد، بخود مي‌باليد و عُجب مي‌نمود.

/ 44