3- نبوّت
چون ثابت شد كه براي ما خالق و صانعي است برتر از ما و جميع آفريدگان، و معلوم گشت كه آفريدگان نه توان مشاهدة او را دارند و نه لمس او را، در نتيجه ميبايست كه براي او سفيراني باشد تا خواستههاي او را به بندگان برسانند و آنها واسطة بين خلق و خالق باشند: سخن او را بشنوند و پيام او را به بندگانش برسانند، از او بگيرند و به خلق اعطاء كنند و منافع خلق و آنچه را كه ماية بقاء آدميان است و تركِ آن موجب نابودي آنها ميشود از او فرا گيرند. و به مردان بياموزند، آنها همان امر كنندگان و نهي كنندگانِ از جانبِ خداوند حكيم و عليم در ميان خلق، كه همان انبياء الهي و برگزيدگان او باشند، هستند كه ذاتِ اقدس حق آنها را با حكمتِ خويش ادب نموده وآنها را بر آن مبعوث ساخته، و مردمان را در آن احوال با آنها مشاركتي نيست گرچه در آفرينش و كيفيّت ظاهري همسانِ آنها هستند، و اين همساني و هم گوني بخاطر اينست كه آنها از ديگران خيلي بدور نباشند بلكه مناسبتي در ميان باشد و مردمان به آنها انس گيرند. چنانكه خود در كتابش فرموده:وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ.[1]و اگر ما آن پيامبر را فرشتهاي قرار ميداديم آن فرشته را بصورت مردي در ميآورديم و بر آنها پوشيده ميداشتيم آنچه را كه اكنون بر آنها پوشيده است.نياز به انبياء با معجزة آنها
براي اينكه پيامبران شناخته شوند ناچار ميبايست كه آنها به آيات و نشانههائي از خداي سبحان اختصاص يافته باشند، و دلايلي از ناحية پروردگار عالمِ قادر غافر منتقم بر حقّانيت شريعتِ خويش داشته باشند تا مردمان در برابر آنها خاضع گشته و تقدّم و رياست آنها را گردن نهند و اين همان معجزه است.و همانگونه كه در عنايت الهي براي نظامِ اين عالم، نزول باران ضروري است و او براي رفع نيازِ خلق آب را از آسمان فرو ميفرستد، همينطور نظامِ اين عالم، محتاج به وجود كساني است كه مردمان را به صلاحِ دنيا و آخرتِ خويش آگاه سازند، بلي خدائي كه از رويانيدن مو بر ابرو، آنهم نه بخاطر ضرورت بلكه جهت زينت اهمال ننموده، و گودي كف پا را از نظر دور نداشته، چگونه ميتوان تصوّر نمود كه از ارسال آنكه براي عالميان موجب رحمت است، با آن نفع و خيري كه در دنيا و آخرت براي آن است غفلت نموده باشد، آيا كسيكه همين جوارح و اعضاء و حواس را بدون رئيسي كه راه درست و نادرست را از هم باز شناسد كه همان روح آدمي باشد وا نگذاشته، ميشود كه اين خلايق را در حيرت و شك و ضلالت واگذارد و هادي و راهنمائي كه در شك و حيرت آنها را به صراط يقين راهنما باشد براي آنها قرار ندهد؟قرآن ميفرمايد:وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.[2]همانا فرستاديم پيامبران خويش را با نشانهها و فرو فرستاديم با آنها كتاب و ميزان را تا بپا دارند مردمان قسط و داد را.و در جاي ديگر ميفرمايد:هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ.[3]او است آنكه در ميان اميّين و بيسوادان پيامبري از خود آنها برانگيخت تا آيات او را بر آنها تلاوت فرمايد و آنها را تزكيه كند و كتاب و حكمت بدانها بياموزد هرچند كه پيش از آن در گمراهي آشكاري بسَر ميبردند.
صفات پيامبر
هم چنين ميبايست كه پيامبر معصوم از گناه و محفوظ از كبائر و صغائر باشد چه عمداً و چه سهواً، همة اينها بدان خاطر است كه طبيعت مردم از او متنفّر نشود بلكه از روي طوع و رغبت از او اطاعت كنند و چگونه پيامبر مرتكب گناه شود؟ و حال آنكه ريشة همه گناهان چهار چيز است حرص و حسد و غضب و شهوت امّا اينكه پيامبر حسود نيست بدان خاطر است كه حسد انسان نسبت به مافوقِ خود است و فوق مرتبة نبي مرتبهاي نيست. هم چنين روا نيست كه پيامبر بخاطر امري از امور دنيا خشمگين شود مگر اينكه غضبش براي خداي تبارك و تعالي و اقامة حدود الهي و امثالِ آن باشد، هم چنين جايز نيست كه از شهوات و خواستههاي نفساني پيروي كند و دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، زيرا خداي متعال آخرت را محبوب پيامبر گردانيده همچنانكه دنيا را باو تفويض نموده است و او همانگونه كه اين دنيا را ميبيند آخرت را نيز مشاهده ميكند آيا ديده شده كه كسي صورتي زيبا را گذاشته و چهرهاي زشت را برگزيند، و يا طعامي پاكيزه را بخاطر غذائي آلوده، و جامهاي نرم را بخاطر دستيابي به جامهاي خشن، و نعمتي جاودانه را بخاطر اين دنياي ناپايدار از دست دهد.هشام بن حكم كه از اصحاب بزرگوار اماميه ميباشد در عصمت امام اين چنين استدلال نموده است. و اگر ميبينيم كه در قرآن و در حديث به انبياء و اوصيا گناهي نسبت داده شده بايد آن را بگونهاي كه در اخبار و روايات آمده بدينگونه تأويل نمود. كه چون آنها مستغرق در طاعتِ خداي متعال بودند اگر هم كه احياناً به بعضي از امور مباح بيش از حدّ ضرورت ميپرداختند اين در حق آنها گناه شمرده ميشود. و در مورد برگزيدگانِ اخيار كه درود خدا بر آنها باد جز اين نميتوان معتقد بود.