الگوهای رفتاری امام علی(ع) و امور اطلاعاتی، امنیتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و امور اطلاعاتی، امنیتی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - اطّلاع از خيانت يكى از فرمانداران


امام على عليه السلام پس از اطّلاع از خيانت يكى از فرمانداران در نامه‏ اى به او نوشت :
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ، إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ، وَعَصَيْتَ إِمَامَكَ، وَأَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ.
بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ، وَأَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ، فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلَامُ.(41)
نكوهش يك كارگزار
پس از ياد خدا و درود! از تو خبرى رسيده است كه اگر چنان كرده‏ باشى، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرمانى كردى،و در امانت خود خيانت كردى.
بمن خبر رسيده كه كشت زمينها رابرداشته، و آنچه را كه مى‏ توانستى گرفته، و آنچه در اختيار داشتى‏ بخيانت خورده‏ اى، پس هرچه زودتر حساب اموال را براى من بفرست‏ و بدان كه حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت‏ تر است. با درود.(42)


4 - اطّلاع از خيانت و فرار مصقله (يكى از فرمانداران فارس)


خيانت يكى از فرمانداران فارس به نام مصقلة بن هبيره از چشم اطّلاعات حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مخفى نماند و بلافاصله به اطّلاع امام على عليه السلام رسيد.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در نامه‏ اى خطاب به او نوشت:
بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلهَكَ، وَعَصَيْتَ إِمَامَكَ: أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ‏ ءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَخُيُولُهُمْ، وَأُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ.
فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ كَانَ ذلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ، وَلَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ، فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً.
أَلَّا وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْ‏ ءِ سَوَاءٌ: يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ، وَيَصْدُرُونَ عَنْهُ.
(گزارشى از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آوردى، و امام خويش را نافرمانى كردى، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه‏ ها و اسبهاشان گرد آورده، و با ريخته شدن خونهايشان به دست آمده، به اَعرابى كه خويشاوندان تواند، و تو را برگزيدند، مى‏ بخشى.
به خدايى كه دانه را شكافت، و پديده‏ ها را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبك گرديده است، پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن، كه زيانكارترين انسانى، آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت‏ المال مساوى است، همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من گيرند.)(43)


5 - اطّلاع از گرايش فرماندار بصره به سرمايه داران


پس از آن كه عثمان بن حنيف فرماندار امام على عليه السلام در بصره از ارزشها فاصله گرفت و به سرمايه داران و سفره‏ هاى رنگين آنان روى آورد، و از فقراء و مستمندان دور ماند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در نامه‏ اى خطاب به او نوشت:
أَمَّا بَعْدُ، يَابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى‏  مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ.
وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى‏  طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى‏  مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ. أَلَا وَإِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ وَيَسْتَضِي‏ ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ.
أَلَا وَإِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى‏  مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلَا وَإِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى‏  ذلِكَ، وَلكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ.
فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً، وَلَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَلَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً، وَلَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، وَلَا أَخَذْتُ مِنْهُ، وَلَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى‏  وَأَهْوَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ(44)
پس از ياد خدا و درود! اى پسر حُنيف، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه‏ داران بصره، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به‏ سرعت به‏ سوى آن شتافتى، خوردنيهاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه‏ هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى‏ نهادند، گمان نمى‏ كردم مهمانى مردمى را به‏ پذيرى كه نيازمندانشان باستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏ اند، انديشه كن در كجايى؟
و بر سر كدام سفره مى‏ خورى؟
پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى‏ دانى دور بيافكن، و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.
آگاه باش هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى‏ كند، و از نور دانشش روشنى مى‏ گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد.
پس سوگند به خدا، من از دنياى شما طلا و نقره‏ اى نياندوخته، و از غنيمتهاى آن چيزى ذخيره نكرده‏ ام، بر دو جامه كهنه‏ ام جامه‏ اى نيافزودم، و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است.(45)


6 - اطّلاع از برخوردهاى منافقانه ابوموسى اشعرى در كوفه


امام على عليه السلام به وسيله نيروهاى اطّلاعاتى و چشم‏ هاى بازى كه در كوفه داشت، از تمام تحوّلات سياسى و امور جارى كوفه با خبر بود و از مخالفت‏ ها و حركت‏ هاى منافقانه ابوموسى اشعرى آگاهى داشت كه در آستانه جنگ جمل براى خاتمه دادن به حركات موذيانه فرماندار كوفه خطاب به او چنين نوشت:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى‏  عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَعَلَيْكَ، فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيْكَ فَارْفَعْ ذَيْلَكَ، وَاشْدُدْ مِئْزَرَكَ، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَانْدُبْ مَنْ مَعَكَ.
فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ، وَإِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ ! وَايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ، وَلَا تُتْرَكَ حَتَّى‏  يُخْلَطَ زُبْدُكَ بُخَاثِرِكَ، وَذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَحَتَّى‏  تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ، وَتَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ، وَمَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى‏  الَّتِي تَرْجُو، وَلكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى‏ ، يُرْكَبُ جَمَلُهَا، وَيُذَلَّلُ صَعْبُهَا، وَيُسَهَّلُ جَبَلُهَا. فَاعْقِلْ عَقْلَكَ، وَامْلِكْ أَمْرَكَ، وَخُذْ نَصِيبَكَ وَحَظَّكَ.
فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى‏  غَيْرِ رَحْبٍ وَلَا فِي نَجَاةٍ، فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَأَنْتَ نَائِمٌ، حَتَّى‏  لَا يُقَالَ: أَيْنَ فُلَانٌ ؟
وَاللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ، وَمَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلَامُ .(46)
از بنده خدا على اميرمؤمنان به عبداللّه بن قيس (ابوموسى‏  اشعرى)
پس از ستايش پروردگار و درود! سخنى از تو بمن رسيد كه هم به سود،و هم به زيان تو است، چون فرستاده من پيش تو آيد، دامن همّت كمرزن، كمرت را براى جنگ محكم ببند، و از سوراخ خود بيرون آى، ومردم را براى جنگ بسيج كن، اگر حق را در من ديدى بپذير، و اگر دودل ماندى كناره‏ گير.
به خدا سوگند هرجا كه باشى تو را بياورند و به حال خويش رها نكنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت درهم ريزد، ودر كنار زدنت از حكومت شتاب كنند، چنانكه از پيش روى خود همانگونه بترسى كه از پشت سرت هراسناكى حوادث جارى كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر مى‏ كنى، بلكه‏ حادثه بسيار بزرگى است كه بايد بر مركبش سوار شد، و سختى‏ هاى آن را هموار كرد، و پيمودن راه‏ هاى سخت و كوهستانى آن را آسان نمود.
پس فكرت را بكارگير، و مالك كار خويش باش، و سهم و بهره‏ ات رابردار، اگر همراهى با ما را خوش ندارى كناره‏ گير، بى‏ آنكه مورد ستايش‏ قرار گيرى يا رستگار شوى، كه سزاوار است تو در خواب باشى و ديگران مسئوليّت‏ هاى تو را برآورند، و از تو نپرسند
كه كجا هستى؟ وبكجا رفته‏ اى؟
به خدا سوگند! اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مى‏ گيرد، و باكى ندارم كه خدانشناسان چه مى‏ كنند؟ با درود.


7 - اطّلاع از خيانت منذر به بيت المال


منذر بن جارود وقتى به دنيا گرائى روى آورد و از پست فرماندارى دست به غارت بيت المال زد خيانت‏ هاى اقتصادى او از چشم‏ هاى باز نيروهاى اطّلاعاتى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مخفى نماند، كه امام على عليه السلام بلافاصله پس از آگاهى از خيانت منذر در نامه‏ اى خطاب به او نوشت:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُكَ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً، وَلَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً.
تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ.
وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَشِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَمَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى‏  لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى‏  جِبَايَةٍ
فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.(47)
سرزنش از خيانت اقتصادى
پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى‏ باشى،(48) و راه او را مى‏ روى، ناگهان بمن خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه‏ اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏ اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى‏ كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريدى، اگر آنچه بمن گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه‏ ات، و بند كفش تو از تو باارزش‏ تر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى‏ تواند كارى را به انجام‏ رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد. يا از خيانتى دور ماند، پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا.انشاءالله.(49)


چهارم - اطّلاعات و ضرورت بازرسى كلّ كشور


امام على عليه السلام كشور پهناور خود را با گماردن انسان‏ هاى صالح، و استفاده از نيروهاى اطّلاعاتى، و اصل بازرسى از امور، به خوبى اداره مى‏ كرد، كه توجّه به يكى از آنها جالب است:
در نامه‏ اى به كعب بن مالك نوشت:
جانشينى براى خود بگذار، و خودت با گروهى از افراد مورد اعتماد، تامنطقه سواد عراق، در ميان فرات و عذيب پيشروى كن، و در آنجا از كارمندان و كارگزاران من از مردم سئوال كن و روش و كاركرد آنها را برّرسى نما، سپس به منطقه بهقباذها برو، و از حال و وضع مردم آنجا تحقيق كن، و مشكلات آن سامان را برطرف ساز و بدان كه همه كارهاى تو و فرزندان آدم دقيقاً محاسبه خواهد شد.(50)
روشن است كه اداره كشورى با داشتن بيش از هزار فرمانده و فرماندار و كارگزاران متفاوت كه گستردگى خاك آن امروز بيش از 40 كشور اسلامى را در بردارد بدون اطّلاعات قوىّ و سيستم اطّلاعاتى لازم و سيستم بازرسى كلّ كشور ممكن نيست.


پنجم - برخورد با يك زن جاسوس‏


زنى به نام ساره دو سال پس از جنگ بدر به مدينه آمد.
وقتى رسول خدا از وِى پرسيد :
آيا اسلام آورده‏ اى؟
گفت : نه.
فرمود : براى چه اينجا آمده‏ اى؟
گفت :
قريش اصل و نسب من مى‏ باشند، گروهى از آنان كشته و گروهى به مدينه مهاجرت نموده‏ اند، و پس از جنگ بدر كارِ من رونق خود را از دست داد؛ و من از روىِ احتياج به اينجا آمده‏ ام.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فوراً دستور داد :
پوشاك و خوراك لازم در اختيار او بگذارند.
با اينكه او مشمول محبّت‏ هاى پيامبر اسلام بود، ولى با گرفتن مبلغ ده دينار از حاطب بن ابى بلتعه جاسوسى بر ضدّ اسلام را به عهده گرفت، و حاضر شد نامه وى را كه حاكى از آمادگى مسلمانان براى فتح مكّه بود به قريش برساند.(51)
پيامبر صلى الله عليه و آله سه تن از سربازان رشيد خود على عليه السلام، زبير و مقداد را خواست و به آنها مأموريّت داد كه راه مكّه را در پيش گرفته و اين زن را هر كجا ديدند، دستگير كرده و نامه را از وِى بگيرند.
آنان در نقطه‏ اى به نام روضة خاخ(52) زن را دستگير كرده و بارهاى او را دقيقاً وارسى كردند، ولى چيزى از او نيافتند.
از طرفى زن جاسوس، بردن نامه از طرف حاطب را شديداً تكذيب مى‏ كرد.
على عليه السلام فرمود:
به خدا قسم، پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز خلاف نمى‏ گويد.
بايد نامه را بدهى، و الاّ به هر قيمتى باشد نامه را از تو مى‏ گيريم.
در اين لحظه ساره احساس كرد، امام على عليه السلام تا فرمان پيامبر را انجام ندهد، دست بر نمى‏ دارد.
خطاب به فرستادگان پيامبر صلى الله عليه و آله گفت كه :

/ 22