5- نفى سلطه كفّار
دسته ديگر از آياتى كه مى تواند دليل و يا مؤيدى بر لزوم اعلان برائت از مشركان باشد، آياتى است كه هرگونه سلطه اى را بر مسلمانان از سوى كفار و مشركان نفى مى كند. آيه نفى سبيلِ، معروفترين آيه در اين زمينه است:{
وَلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا
}
.«خداوند هرگز بر (زيان) مؤمنان، براى كافران راه (تسلّطى) قرار نداده است.»
اساساً سرّ «اعلان برائت از مشركان و مستكبران عالم»، مقابله با زياده خواهى، سلطه طلبى و مقابله آنان با موحدان و مظلومان است. بخشى از اين زياده خواهى و فزون طلبى كفار و مشركان را در فصل دوم بيان كرديم. مسلمانان با كافرانى كه سر در لاك خود فروبرده و در گوشه اى به زندگى خود مشغولند و غالباً مستضعف فكرى هستند، نزاعى ندارند تا از آنان برائت جويند. تنها تلاش و وظيفه مسلمانان ابلاغ پيام توحيد است و بس; و چون كافران همواره درصدد جلوگيرى از نفوذ اسلام و مسلمين اند تا از بيدارى ملتها جلوگيرى كرده و سلطه خويش را تداوم بخشند و از منافع نامشروع خود دفاع نمايند و براى نيل به اين مقصود، از هر طريقى بدنبال تسلط بر مسلمانان هستند، خداى سبحان براى تأمين هويت و استقلال مسلمين و هدايت مردم جهان، هرگونه سلطه كفار را بر مسلمانان نفى مى كند تا مانع رسيدن كفار به اهداف شومشان شود. فقهاى اسلام با استناد به همين آيه شريفه در مباحث مختلف فقه، هر عقد و معامله اى را كه مستلزم چنين سلطه اى از ناحيه كفار بر مسلمانان باشد، منع كرده اند.مرورى بر سيره قولى و عملى فقهاى اسلام در طول تاريخ نشان مى دهد كه آنان به مواردى همچون بيع، ارتهان، وديعه، عاريه، اجاره عبد مسلم به كافر و نكاح كافر با زن مسلمان اكتفا نكرده اند; چرا كه سلطه كفار و مشركان بر مسلمانان منحصر به مصاديق يادشده نيست، بلكه در مواقع لزوم صريحاً انزجار خود را ابراز نموده و در موارد مختلف اجتماعى و سياسى با استناد به آيه نفى سبيل، براى نفى سلطه كافران حكم و فتوا داده اند. آيا امروز مستكبران عالم و قطب هاى كفر و الحاد بر شؤون مسلمين تسلط ندارند؟ آيا مسلمانان جهان از سلطه آنان رهايند تا تكليفى متوجه آنان و علما و رهبران اسلامى نباشد؟
آيا سلطه فرهنگى، سياسى، اقتصادى و نظامى كافران و مستكبران بر شؤون مسلمانان و مظلومان جهان، مصداق «سبيل كافران بر مسلمانان» نيست؟ از اينرو علما و روحانيت متعهد اسلام، همواره در برابر اين نفوذ و سلطه، همچون سدّى محكم و استوار، ايستادگى كرده اند.مطالعه تاريخ اجتماعى ـ سياسى روحانيت اسلام به خصوص روحانيت تشيع كه جايگاه و پايگاه ويژه اى در ميان توده هاى مردم دارد، گواه بر اين حقيقت است. تنها به تلاش علما در سده اخير درجهت قطع نفوذ و نفى سلطه كافران و مشركان، و مستكبران و ستم پيشگان بر مسلمانان و مظلومان اشاره اى مى كنيم تا صدق اين گفتار آشكارتر شود:حكم تحريم تنباكو توسط ميرزاى شيرازى. حكم انحلال سلسله قاجار توسط سيد عبدالحسين لارى بخاطر استبداد و پذيرش سلطه اجانب. حكم جهاد در برابر تجاوزات ايتاليا توسط آخوند خراسانى، عبدالله مازندرانى و شيخ الشريعه اصفهانى. تحريم استفاده از كالاهاى خارجى از سوى سيد اسماعيل صدر، آخوند خراسانى، شيخ الشريعه و سيد محمد كاظم يزدى. حكم جهاد در برابر ايتاليا، روسيه و انگليس در تجاوز به ايران و ليبى توسط سيد محمد كاظم يزدى. حكم جهاد در جهت استقلال عراق از سوى ميرزا محمد تقى شيرازى. حكم لزوم جلوگيرى از تسلط كفار توسط سيد ابوالحسن اصفهانى. حكم جهاد در راه آزادى فلسطين از سوى شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، حكم به ملى شدن صنعت نفت توسط سيد محمد تقى خوانسارى. حكم به مخالفت با قراردادهاى رژيم پهلوى با آمريكا و فرمان هجوم به آمريكا و اسرائيل و تحريم شركت در حزب رستاخيز و تحريم بكاربستن تاريخ شاهنشاهى و لزوم برچيدن سلسله پهلوى و لزوم اعلان برائت از مشركين در مراسم حج و تحريم كالاهاى آمريكايى از سوى حضرت امام خمينى
(قدس سره)
و دهها نمونه ديگر، همگى با قواعدى از قبيل «نفى سلطه كفار بر شؤون مسلمين» و «ضرورت حفظ عزت و شرافت مسلمين» صادر گرديده است.