فصل چهارم : پيامدهاى انقلاب اسلامى - انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها - نسخه متنی

منوچهر محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل چهارم : پيامدهاى انقلاب اسلامى

گفتار اول: دهه اول انقلاب

گفتار دوم: دهه دوم انقلاب

گفتار اول : دهه اول انقلاب

مقدمه

مرحله اول: حاكميت نيروهاى ليبرال (دولت موقت)

مرحله دوم: حاكميت مشترك

مرحله سوم: حاكميت نيروهاى خط امام

مرحله چهارم: انقلاب سوم

مقدمه

پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 يك شگفتى بزرگ بود. ملتى با دست خالى و بدون حمايت هيچ قدرت خارجى و تنها با تكيه بر ايمان، ايثار و از خودگذشتگى، رژيم كهنسال شاهنشاهى را با همه حمايت هايى كه از جانب قدرت هاى بزرگ و ابرقدرت ها به عمل مى آمد، به زانو درآورده، به سقوط كشاند و دوره اى ديگر از تاريخ ايران آغاز شد; دوره اى كه با ادوار پيش از خود، از نظر شكلى و محتوايى تفاوت هاى اساسى و بنيادين داشت. اما شگفتى بزرگ آن اين بود كه در اين عصر مدرن و در اواخر قرن بيستم، يك نظام جمهورى اسلامى برپا شد و على رغم اين كه اكثر قريب به اتفاق انديشمندان غرب بر اين باور بودند كه دوره دين و مذهب به سر آمده است و جوامع به سوى خردگرايى عملى سوق پيدا كرده اند، ناگهان انقلابى به پيروزى رسيد كه بر پايه اعتقادات دينى شكل گرفته بود و نظامى سياسى تأسيس شد كه چارچوب و اصول آن بر پايه شريعت و ديانت قرار و استحكام يافته بود.

بدين ترتيب با گذشت دو دهه، كاربرى و توانايى هاى خود را به اثبات رساند. البته اين امر به سادگى صورت نگرفت. بلكه انقلاب توانست در مقابل موانع بى شمار و توطئه هاى پى در پى و جنگ هاى داخلى و خارجى مقاومت كند و على رغم نوپايى خود، همه آن توطئه ها را خنثى و پيام خود را از مرزهاى كشور به خارج گسترش دهد و به عنوان يك نظام قدرتمند در صحنه روابط بين المللى ظاهر گردد و معادلات و نظام بين المللى را تحت تأثير قرار دهد.

با توجه به ماهيت و محتواى تحولات بعد از انقلاب، بررسى پيامدهاى انقلاب اسلامى را در دو بخش كه هر بخش آن از يك دهه تشكيل مى گردد، مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم. بخش اول، تاريخ انقلاب را تا رحلت حضرت امام (ره) در بر مى گيرد و به حوادث و اتفاقاتى مى پردازد كه در اين دوران رخ داده كه آن را دوران «ايجاد ثبات و مقابله با توطئه ها» مى ناميم و در بخش دوم به پيامدهاى آن خواهيم پرداخت.

همان طور كه در بخش اول عنوان شد، در اغلب انقلاب هاى سياسى دنيا بعد از به ثمر رسيدن انقلاب، عناصر ميانه رو براى دوره اى موقت به قدرت رسيده اند. در ايران نيز چنين اتفاقى افتاد و آن هابه قدرت رسيدند. عللى كه موجب روى كار آمدن آنان گرديد، عبارتند از:

1. رهبران انقلاب ايران شناخت درستى از نيروهاى جوان انقلابى كه قادر به اداره كشور باشند، نداشتند و چهره هاى شناخته شده در ميان انقلابيون كسانى بودند كه در دوران كوتاه حكومت دكترمحمد مصدق با قبول مسئوليت هاى دولتى، نقشى كمرنگ در اذهان باقى گذاشته بودند.

2. رهبر انقلاب تمايل نداشت كه روحانيان، مسئوليت هاى دولتى را مستقيماً بر عهده گيرند و از طرفى آن ها هم آزمايش لازم را براى اثبات توانايى خود در اداره مملكت باز پس نداده بودند.

3. مهندس مهدى بازرگان و يارانش تنها چهره هايى بودند كه در ميان ملى گرايان و ليبرال ها جنبه مذهبى داشتند و تا حدودى مورد قبول و وثوق جناح هاى مختلف بودند.

4. بر اساس فرمان رهبر انقلاب و اين كه اولين دولت بعد از انقلاب «دولت موقت» خوانده مى شد، بر چنين مى آيد كه مأموريت هاى اين دولت، موقت بوده و در حقيقت براى يك دوره انتقالى در نظر گرفته شده بود.

قبل از آن كه به سير تكوينى تحولات بعد از انقلاب در دوره حاكميت ميانه روها بپردازيم، ضرورت دارد ويژگى هاى ليبراليسم را در ايران مورد بررسى قرار دهيم. و اژه ليبراليسم در مفهوم غربى آن به معناى دفاع از آزادى فرد در مقابل سلطه جمع و ديكتاتورى دولت و حكام مى باشد. ليبراليسم با انقلاب 1789 فرانسه متبلور شد. فيلسوفانى همچون بنيامين كنستانت، مونتسكيو، جان لاك، امانوئل كانتو جان استوارت ميل در رابطه با ابعاد مختلف ليبراليسم مطالبى را به رشته تحرير در آوردند.

ليبراليسم نظريه اى است كه خواهان حفظ آزادى هاى فردى در برابر تسلط دولت ها مى باشد. مرز آزادى هاى فردى نيز عدم تزاحم حقوق افراد با يكديگر است. ليبراليسم سياسى بر «اندويدواليسم» (اصالت فرد و نفى حاكميت هر نوع نظام و جبر اجتماعى) و ليبراليسم اقتصادى بر «يوتيليتاريانيسم»(اصالت فايده) و ليبراليسم مذهبى بر اعتقاد به حق هر كس در انتخاب راه پرستش خداوند و يا بى ايمانى مبتنى است. پايه فلسفى ليبراليسم بر راسيوناليسم (اصالت فكر و انديشه) است و غير از سرچشمه عقل، هرگونه مبدأ را براى كسب معرفت نفى مى كند. اين كه معتقدات ليبرال هاى ايران تا چه حد با معيارهاى ليبراليسم غربى مطابقت دارد، در اين جا مورد بحث نيست، ولى اطلاق اصطلاح ليبرال به گروه ميانه رو در انقلاب ايران، تقريبا از طرف همه موافقان و مخالفان آن ها و حتى محققان غربى و تحليل گران دولت امريكا پذيرفته شده و به كار مى رود.

البته طبيعى است كه ليبرال هاى ايران تحت تأثير جامعه و محيطى كه در آن به سر مى بردند، ايده ها و نظرات خاصى را با توجه به پديده هاى اطراف خود ارائه داده اند كه در ليبراليسم غربى مشاهده نمى گردد. از طرف ديگر بايد در نظر داشت كه ليبرال هاى ايران نيز مانند ليبرال هاى غربى يك مجموعه متشكل و يكپارچه نيستند; بلكه طيفى را تشكيل مى دهند كه در برگيرنده ليبرال هاى مذهبى (نهضت آزادى) و مادى گرايان غيرمذهبى و حتى گروه هاى سوسيال دمكرات نيز مى باشد و در بسيارى از موارد، از نظر انتخاب روش و تاكتيك با يكديگر تفاهمى ندارند. به عنوان مثال، گروهى از آن ها با شاه به تفاهم رسيدند و مانند شاپور بختيار منصب نخستوزيرى رژيم را قبول كردند و در مقابل مردم ايستادند. بعضى ديگر مانند گروه متين دفترى بلافاصله بعد از پيروزى انقلاب، عَلَم مخالفت را بر ضد انقلاب برداشتند و دسته اى نيز مانند نهضت آزادى تا مدتى با انقلابيون همكارى كردند و در نظام جمهورى اسلامى به حكومت رسيدند.

با توجه به مواضع سياسى گروه هاى مختلف ليبرال، در قبال مسايل مربوط به جامعه ايرانى و انقلاب مى توان گفت كه ليبراليسم در ايران داراى ويژگى هاى زير مى باشد:

1. ليبراليسم ايرانى شديداً تحت تأثير فرهنگ و تمدن غرب بوده، بسيارى از نظرات خود را با الهام از جامعه اروپايى كسب كرده است. در اين مورد گفته مهندس بازرگان جالب توجه است:

زندگى اى كه ما امروز داريم همه اش فرنگى است. طرز فكر ما، درس خواندن ما، مبارزه ما، انقلاب ما، ضديت ما با استعمار و استثمار، تمام ارمغان غرب است.

2. به اصالت فرد و آزادى هاى فردى در حد عدم تزاحم با يكديگر اعتقاد دارد.

3. به پيشرفت هاى علمى نه تنها با ديده تحسين نگريسته، بلكه سعى كرده بسيارى از پديده هاى اجتماعى ـ مذهبى، از جمله شناخت مبدأ و معاد را از طريق علمى به ثبوت رساند. كتب مذهبى منتشر شده از طرف مهندس بازرگان، نشانگر اصالت دادن بيش از حد به پيشرفت هاى علمى (علم گرايى) است.

4. به مبارزه در چارچوب قانون اعتقاد دارد و در دوره رژيم نيز با توسل به قانون اساسى، برخوردى رفرميستى داشته و هرگز اعتقاد به انقلاب و اتخاذ شيوه هاى انقلابى ندارد و معتقد به سياست گام به گام ويا سنگر به سنگر است.

5 . به ملى گرايى و ناسيوناليسم اعتقاد داشته و براى اكثر آن ها اسلام در قالب مليت و ملى گرايى مطرح است و به قول يكى از آن ها «اول ايرانى هستند و بعد مسلمان».

6 . براى اكثر آن ها مذهب جزء مسايل شخصى افراد است. دين از سياست جداست. گروه هاى ليبرال ـ مذهبى ضمن اعتقاد به عدم جدايى دين از سياست، با اولويت دادن به مسايل دينى و اجراى احكام آن در همه زمينه هاى سياسى و اجتماعى موافق نيستند و به قول مهندس بازرگان وظيفه خود را خدمت به ايران از طريق اسلام مى دانند.

7. جايگاه طبقاتى ليبراليسم، طبقات تحصيل كرده و مرفه شهرى مى باشد و در ميان توده هاى مردم فقير و روستايى، نفوذ و پايگاهى ندارد.

8 . ليبرال ها نه تنها به خاطر جايگاه طبقاتى و فرهنگى خود، جداى از اقشار مردم به سر مى برند، بلكه امكان برقرارى ارتباط با آن ها را ندارند و زبان ايشان را نمى فهمند. آن ها اصولا براى توده هاى مردم، نقشى در حكومت قائل نيستند. و تمايل دارند، مردم آن ها را در تأييد مواضع و رسيدن به حكومت، همراهى كنند.

9. ليبرال ها رابطه چندان مناسبى با روحانيان ندارند و اگر هم ارتباطى با آن ها برقرار كرده اند، براى كسب حمايت آن ها در جلب پشتيبانى توده هاى مردم و رسيدن به حكومت بوده است و اعتقادى به دخالت آن ها در حكومت ندارند.

10. اصل ولايت فقيه را نيز طبعاً قبول نداشته و معتقدند كه اين اصل به ديكتاتورى مذهبى منجر خواهد شد.

11. در گزينش مأموران و مسئولان دولتى به اصل تخصص اهميت زيادى مى دهند و آن را بر تعهد و اعتقاد به نظام، ترجيح مى دهند.

12. بر بوروكراسى ادارى و رعايت مقررات و احترام به نظام ادارى تكيه دارند و به نهادهاى انقلابى جوشيده از متن انقلاب، خوش بين نيستند و از فعاليت هاى آن ها و به اصطلاح، دخالت آن ها در امور رنج مى برند.

13. اصل تسامح، عفو و اغماض را بر اصل مجازات و قصاص جنايت كاران ترجيح مى دهند. از اين رو به محكوميت هاى عوامل رژيم شاه توسط دادگاه هاى انقلاب، معترض بودند و آن را ناشى از جهشى آشكار به سوى ماركسيسم بين المللى و مغاير با چهره تابناك رحمة للعالمين محمدى مى دانستند.

14. ضمن اين كه مخالفان خود را متهم به انحصارگرى مى كنند، خود در گزينش همكارانشان بيش از حد انحصارگرا هستند. در ليست اعضاى كابينه دولت موقت اين واقعيت كه همه اعضا از ميان ليبرال ها و ملى گرايان طرفدار مصدق بودند، كاملاً مشهود بود.

15. ضمن اعتقاد به اصل بى طرفى، خواهان حمايت و رابطه نزديك با بلوك غرب هستند.

16. درك آن ها از سياست و شعار نه شرقى ـ نه غربى همان سياست موازنه منفى دكتر مصدق مى باشد و معتقدند كه اين شعار، مفهوم كاملا ملى و دفاعى داشته و با تحريف آن، جنبه تعرض سياسى و غرب زدايى پيدا كرده است.

17. اكثر آن ها خود را پيرو دكتر مصدق مى دانند و او را به عنوان پيشواى ملى خود، قبول دارند و به اصطلاح مصدقى ـ ملى مى باشند.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و از بين رفتن نظام شاهنشاهى، فعالان سياسى جامعه ايرانى به گروه هاى زير تقسيم شدند.

الف) انقلابيون مذهبى و معتقد به ايدئولوژى اسلامى يا مكتبى ها به رهبرى روحانيت و در رأس آن ها رهبر كبير انقلاب امام خمينى(ره)، كه از اين به بعد آن ها را «نيروهاى خط امام» مى خوانيم.

ب) ميانه روها و يا ليبرال هاى ملى گرا كه ضمن مخالفت با رژيم شاه، قبلاز انقلاب با برخوردهاى تند و بعد از انقلاب با برخوردهاى انقلابى، مخالف بودند و از طرفى خود را براى اداره جامعه، شايسته تر مى دانستند.

ج) گروه هاى چپ و چپ گراى مخالف رژيم شاه كه ضمن مخالفت با رژيم شاه، با ايجاد جمهورى اسلامى مخالف بودند و بعد از سقوط رژيم به صف مخالفان جمهورى اسلامى پيوستند; مانند سازمان مجاهدين خلق، چريك هاى فدايى خلق، پيكارى ها.

د) گروه هايى كه با رژيم پيشين موافق بودند و از قِبَل آن رژيم منتفع مى شدند و اكنون با به خطر افتادن منافعشان در صف مخالفين قرار گرفته بودند; مانند سلطنت طلبان، ساواكى ها، فراماسون ها و پاكسازى شده هاى ارتش و سازمان هاى دولتى.

اگر چه گروه اول در به ثمر رساندن انقلاب و رهبرى آن نقش اساسى داشتند، ولى بعد از به ثمر رسيدن انقلاب، سعى آن ها بيشتر صرف كنترل اوضاع و جلوگيرى از انحراف مديران و دولت مردان بود. رهبرى انقلاب كماكان به عنوان يك داور و ارشادكننده، رابطه مستمر و دائمى خود را با توده هاى مردم و مسئولان دولتى و انقلابى حفظ نمود و قدرت واقعى در دست او بود. شوراى انقلاب و دولت هم منتخب امام بودند و بدون تأييد او نه تنها از مشروعيت لازم بى بهره بودند، بلكه حمايت مردم را هم نمى توانستند با خود داشته باشند.

روحانيان مبارز به طور عمده در نهادهاى برخاسته از انقلاب، از جمله شوراى انقلاب، دادگاه هاى انقلاب، كميته ها، سپاه پاسداران، جهاد سازندگى و امامت جمعه و جماعات، حزب جمهورى اسلامى ايران حضور يافته و فعاليت مى كردند. در اين نهادها، انقلابيون جوان و توده هاى مسلمان و معتقد، مشغول به فعاليت بودند و به عنوان يك تكليف شرعى و انقلابى به ايثار و فداكارى در حفظ دست آوردهاى انقلاب، بهويژه مبارزه براى دفع ضد انقلاب و خدمت به محرومين، ادامه مى دادند.

گروه دوم (ليبرال ها) با توجه به ويژگى هاى خاص خود، اختيار و كنترل دولت و نهادهاى رسمى را به دست گرفتند و سعى نمودند جامعه بعد از انقلاب را به شيوه خود سازماندهى كنند. بخشى از شوراى انقلاب، هيأت دولت، صدا و سيما، رسانه هاى جمعى و اكثر روزنامه ها در اختيار آن ها بودند.

گروه هاى سوم و چهارم هم به فعاليت هاى تخريبى پرداختند و با سازماندهى، جذب نيرو و جمع آورى اسلحه سعى كردند از ايجاد، توسعه و اداره نظام نوپاى جمهورى اسلامى جلوگيرى و با آن مقابله كنند.

دوران تحولات تكاملى بعد از انقلاب تا زمان رحلت حضرت امام(ره) را مى توان به چهار دوره معين تقسيم كرد:

دوره اول: اين دوره دوره حاكميت رسمى ليبراليسم مى باشد و در آن نيروهاى خط امام نقش اقليت را دارند. اين دوره با پيروزى انقلاب و تشكيل دولت موقت آغاز شد و با اشغال سفارت امريكا (لانه جاسوسى) و استعفاى مهندس بازرگان، خاتمه يافت.

دوره دوم: اين دوره را مى توان دوره حاكميت مشترك ناميد. با مأموريت شوراى انقلاب براى اداره كامل مملكت، پس از استعفاى مهندس بازرگان آغاز شد و با پايان كار شوراى انقلاب و آغاز نخستوزيرى شهيد رجايى به اتمام رسيد. در اين دوره اگر چه اقتدار ليبراليسم كمتر شده بود، ولى با توجه به اين كه حدود نيمى از اعضاى شوراى انقلاب را ليبرال ها تشكيل مى دادند و به دنبال انتخاب بنى صدر به رياست جمهورى و رياست شوراى انقلاب، موضع آن ها تقويت شد، ايشان كماكان از قدرت قابل توجهى برخوردار بودند و مقامات دولتى ميان گروه هاى مختلف تقسيم شده بود.

دوره سوم: دوره سوم كه با انتخاب شهيد رجايى به نخستوزيرى آغاز گرديد، تا عزل بنى صدر و ماجراى هفتم تيرماه 1360 ادامه داشت، اين دوره را مى توان دوره حاكميت رسمى نيروهاى خط امام و حضور ليبرال ها در موضع اقليت ناميد. در اين دوره اكثريت قاطع مجلس قانونگذارى، شوراى نگهبان، شوراى عالى قضايىو هيأت دولت در اختيار پيروان خط امام بود. با اين حال ليبرال ها هم چنان در رياست جمهورى، فرماندهى كل قوا، اقليت مجلس، صدا و سيما و بانك مركزى حضور داشتند و به مخالفت با دولت و خط امام مى پرداختند.

دوره چهارم: اين دوره با عزل بنى صدر از رياست جمهورى و حذف كامل ليبراليسم از مسئوليت هاى دولتى آغاز گرديد. در اين دوره، دوره حاكميت كامل نيروهاى خط امام و حذف رسمى ليبراليسم از نظام مى باشد.

/ 54