بودن
پيمانه هاي برگنيلوفران قدسي پر شد
مستان
يك يك
از پاي اوفتادند
اما يكي از ايشان
با سايه اش هنوز
در حذبه ي سماع است
در نور سرخ كژتاب
دو خط : سياه و سربي
بر سطح ارغواني
آرام مي گذشت
پرواز محو
زاغچه اي با كبوتري
شايد به سوي نور و
شايد به سوي خواب
بر بركه ي غروب
نشستن
و اضطراب بودن را
ديدن
در پيچ و تاب سايه ي
نيلوفري بر آب