چيستان
چشمان تو ترنم باران
بر چاك هاي خشك روان است
رهپوي پرتوان راههاي نهان است
چاووش خوان راه رهايي
اما ... چو دشنه اي به فكر جدايي
راه يقين به قعر گمان است
و ساكت سكون زلالش
آبشخور پلنگ غرور است
سوك است يا كه سرور است
آينده يا گذشته ي دور است
گرداب اشك و خشم و ترحم
فقر سياه يا كه تنعم
گور است گور روان است
چشمان تو تابع اضداد
چيزي بسان جهان است
پير است اگر چه جوان است
آري چنين و چنان است
با اينهمه نه اين و نه آن است