مرگ پيغمبر - زندگانی حضرت زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی حضرت زهرا (س) - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرگ پيغمبر

«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل » (1) ناگهان از درون خانه عايشه شيونى برمى خيزد.پيغمبر خدا بديدار خدا رفت!اين خبر چون صاعقه بر سر مردم فرود مى آيد.پيغمبر مرده است.در آن لحظه هاى پر اضطراب و در ميان موج گريه و آه و افسوس ناگهان فريادى سهمگين بگوش مى رسد:

-نه!هرگز!دروغ است!دروغ مى گويند!محمد نمرده است!او نمى ميرد!آنكه چنين سخنى مى گويد منافق است!او بديدار خدا رفت!او چون عيسى مسيح است كه بآسمان عروج كرد!او چون موسى بن عمران است كه چهل شب در كوه طور بسر برد!بخدا هر كسى بگويد محمد مرده،دست و پاى او را مى برم (2) .

-عمر چه مى گوئى؟اين حرفها چيست؟ -ابو بكر!تو هم مى خواهى بگوئى محمد مرده؟ -آرى او مرده!مگر كلام پروردگار را فراموش كرده اى كه خطاب بدو مى فرمايد.«تو مى ميرى و ديگران هم مى ميرند» (3) .

-مثل اينكه براى نخستين بارست اين آيه را مى شنوم.حالا چه بايد كرد؟ -معن بن عدى و عويم بن ساعده مى گويند سعد بن عباده با كسان خود به سقيفه رفته اند تا جانشين پيغمبر را بگزينند.ممكن است انصار با سعد بيعت كنند و از ما پيش بيفتند.معن مى گويد فتنه اى آغاز شده و شايد خدا آنرا بوسيله من بخواباند (4) تا دير نشده بايد به سقيفه برويم.

مردم!هر كس محمد را مى پرستد بداند او مرد و ديگر زنده نخواهد شد!هر كس خداى محمد را مى پرستد بداند او زنده است و هيچگاه نخواهد مرد!

بطرف سقيفه بنى ساعده:

در سقيفه بنى ساعده چه گذشت؟،داستانى است كه در كتاب زندگانى على (ع) از آن سخن خواهد رفت.داستانى است كه فراوان خوانده ايد و يا شنيده ايد.داستانى شگفت انگيز!مردمى كه در زير آن سقف فراهم آمدند چه گفتند و چه شنيدند،همه آشنايان بتاريخ اسلام مى دانند. حادثه اى است كه پس از گذشت چهارده قرن هنوز آثار آن در جهان اسلام باقى است.چرا چنين كردند؟ بارها خوانده ايد و يا شنيده ايد:بيم تفرقه مسلمانان مى رفت.سخن قهرمان داستان اين بود كه فتنه اى آغاز شده و ممكن است خدا بدست او اين فتنه را بخواباند.اما اگر روزى يا ساعتى چند مى پائيدند و آنانرا هم كه در خانه عايشه مى گريستند،بدان جمع مى خواندند چه مى شد؟آيا فتنه تا آن حد نزديك شده بود كه نمى بايست يك روز هم صبر كرد؟ خدا مى داند.ممكن است تاريخ هم بداند.

1.و محمد جز پيغمبرى نيست كه پيش از او پيمبران بودند (آل عمران:144
)

2.طبرى ج 4 ص 1815-1816 و رجوع كنيد به ابن كثير ج 5 ص 342.

3.الزمر:30.

4.عقد الفريد ج 5 ص 10.

/ 30