موضوع يازدهم: خلقت پيامبر و زهرا و ائمه از يك نور واحد - فاطمه زهرا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا - نسخه متنی

عبدالحسین امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موضوع يازدهم: خلقت پيامبر و زهرا و ائمه از يك نور واحد

منقبت ديگر، اشتراك خاتون محشر فاطمه ى اطهر عليهاالسلام با رسول اكرم و اميرالمؤمنين و ساير ائمه ى معصومين عليهم السلام در مبدا خلقت بودن، در خوى و سرشت، و در شئون ديگر آفرينش است. مزيتى كه محمد و آل محمد عليهم السلام در كيفيت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولايت آنان را ثابت مى كند، زيرا بدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن اين امتياز مخصوص در آفرينش امكان ندارد، و از اين مطلب، افضليت آنان بر جميع مخلوقات استفاده مى شود.

رسول اكرم و ائمه ى اطهار صلوات الله عليهم اين موضوع را مبناى استدلال برترى خودشان بر تمام انبيا و فرشتگان قرار داده اند؛ و با در نظر گرفتن اينكه حضرت صديقه سلام الله عليها در اين فضيلت ، هم رديف و هم شان پيامبر اكرم مى باشد، و با بررسى اخبار وارده در اين موضوع، كاملا واضح و ثابت مى شود كه حضرت فاطمه سلام الله عليها- همانند معصومين ديگر- از جميع انبيا و ملائك افضل است؛ و اگر نسبت به اين مطلب در اخبار تصريحى نداشته باشيم (كه تصريح داريم)، كيفيت آفرينش ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاكى از مقام ولايت و برترى رتبه ى آن وجود مقدس بر كافه ى مخلوقات خداوند تبارك و تعالى (از انس و جن و ملك) مى باشد و در اين باره ما به بررسى چند روايت مى پردازيم:

روايت اول حديثى است از مفضل بن عمر، كه از حضرت صادق سلام الله عليه سؤال مى كند كه ولادت حضرت فاطمه سلام الله عليها چگونه بوده است. آن حضرت در ابتداى كلام مى فرمايد: «نعم...». گفتن كلمه ى نعم (بلى، آرى) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و مويد اين است كه طرح اين سؤال بسيار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و اين مطلبى است گفتنى و داستانى است شنيدنى. نعم، بلى چه ولادتى، چه مولودى... چه داستان عجيبى...

«نعم، ان خديجه لما تروج بها رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم هجرتها نسوة مكه؛ فكن لا يدخلن عليها و لا يسلمن عليها و لا يتركن امراة تدخل عليها. فاستوحشت خديجة لذالك و كان جزعها و غمها حذرا عليه. فلما حملت بفاطمة كانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها؛ و كانت تكتم ذلك من رسول الله.

فدخل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوما فسمع خديجه تحدث فاطمة، فقال لها يا خديجه من تحدثين؟ قالت: الجنين الذى فى بطنى يحدثنى و يونسنى. قال يا خديجه، هذا جبرئيل يخبرنى انها انثى، و انها النسله الطاهرة الميمونه؛ و ان الله تبارك و تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاء فى ارضه بعد انقضاء وحيه. فلم تزل خديجه على ذلك الى ان حضرت ولادتها فوجهت الى نساء قريش و بنى هاشم ان تعالين لتلين منى ما تلى النساء من النساء.

فارسلن اليها: انت عصيتنا ولم تقبلى قولنا؛ تزوجت محمدا يتيم آل ابى طالب فقيرا لا مال له. فلسنا نجى ء و لا نلى من امرك شيئا. فاعتمت خديجه لذلك فبينا هى كذلك اذ دخل عليها اربع نسوة سمر طوال كانهن من نساء بنى هاشم، ففزعت منهن لما راتهن. فقالت احديهن: لا تحزنى يا خديجه، فانا رسل ربك اليك و نحن اخواتك، انا ساره، و هذه آسية بنت مزاحم، و هى رفيقتك فى الجنة-، و هذه مريم بنت عمران، و هذه كلثوم اخت موسى بن عمران، بعثنا الله اليك لنلى منك ما تلى النساء من النساء، فجلست واحدة عن يمينها، و اخرى عن يسارها، و الثالثه بين يديها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة.
فلما سقطت الى الارض، اشرق منها النور و دخل
عشر من الحور العين، كل واحدة معها طست من الجنة، و ابريق من الجنة، و فى الابريق ماء من الكوثر فتناولتها المراة التى كانت بين يديها فغسلتها بماء الكوثر؛ و اخرجت خرقتين بيضاوين اشد بياضا من اللبن، و اطيب ريحا من المسك و العنبر؛ فلفتها بواحدة و قنعتها بالثانيه، ثم استنطقتها، فنطقت فاطمة بالشهادتين، و قالت: اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباغ ثم سلمت عليهن، و سمت كل واحدة منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها و تباشرت الحورالعين؛ و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فى السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك، و قالت النسوه: خذيها يا خديجه، طاهرة مطهرة زكية ميمونه بورك فيها و فى نسلها، فتناولتها فرحة مستبشرة، و القمتها ثديها فدر عليها...».

[امالى صدوق 475، 476، بحارالانوار ج 16/ 80، 81، ج 43/ 2- 4.
همچنين مراجعه بفرماييد به مناقب ابن شهر آشوب ج 3/ 340.] «بعد از آنكه خديجه با پيامبر اكرم ازدواج كرد، زنهاى مكه از او دورى جسته و ديگر به خانه ى او نمى آمدند و در هنگام ملاقات با خديجه از سلام كردن به او خوددارى مى كردند و از ورود زنان به خانه ى او جلوگيرى مى نمودند، به اين جهت قلب خديجه را غم و و حشت فراگرفت، (البته نه از ترس جان خودش بلكه) براى خطرى كه جان پيامبر را تهديد مى كرد.

هنگاميكه خديجه به فاطمه عليهاالسلام باردار شد، حضرت فاطمه در بطن او مونس و هم صحبت مادر بود و با او سخن مى گفت و خديجه را به صبر و بردبارى دعوت مى كرد. جناب خديجه اين موضوع را از پيامبر اكرم مخفى داشت، تا اينكه يك روز غفلتا رسول خدا وارد خانه شد و سخن گفتن فاطمه را با خديجه بشنيد، از خديجه سوال فرمود: با چه كسى سخن مى گفتى؟ عرض كرد: اين كودكى كه در بطن من است، هم صحبت من و مونس تنهائى من است. پيامبر اكرم فرمود: اى خديجه، اينك جبرئيل به من خبر مى دهد كه اين كودك، دختر است. بدرستيكه اوست اصل و ريشه ى نسب مبارك و پاكيزه ى من، كه خداى تبارك و تعالى سلسله ى اولاد مرا از او قرار داده است، و از نسل اوست ائمه ى طاهرين و خلفاى روى زمين، بعد از انقضاء دوران وحى من.

حضرت فاطمه تا هنگام ولادتش با خديجه سخن مى گفت، و مونس و هم صحبت مادر بود، وقتيكه ميلادش نزديك شد، خديجه (همانگونه كه بين ساير زنان مرسوم است)به زنان قريش و بنى هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است، به نزد من آييد، و مرا در ولادت نوزادم يارى و مساعدت نمائيد. ولى آنان چنين پاسخ دادند:

اى خديجه، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما راقبول نكردى، و از سخنان ما سرپيچى نمودى، و محمد يتيم آل ابى طالب را كه فقيرى تهيدست است به همسرى برگزيدى ما نيز به نزد تو هرگز نمى آييم و در هنگام زادن، يار و پرستارت نخواهيم بود. حضرت خديجه از جواب رد آنان سخت غمگين و آزرده شد. در آن بين، ناگهان چهار زن، همانند زنان بنى هاشم، به خانه ى جناب خديجه وارد شدند، در حالى كه خديجه از ديدار آنان هراسان شده بود، يكى از آن چهار زن به او گفت: اى خديجه غم مخور پروردگار تو ما را براى يارى تو فرستاده است. ما خواهران و ياوران تو هستيم، من «ساره» هستم، اين «آسيه دختر مزاحم» رفيق بهشتى تو است، اين «مريم دختر عمران» است، و اين «كلثم [ خوانندگان عنايت داشته باشند كه در زبان عربى نام «كلثوم» را فقط براى مردان بكار مى برند و براى نام گذارى زنان زن نامهاى: «ام كلثوم» و «كلثم» استفاده مى شود. (مراجعه بفرماييد به لسان العرب ج 12/ 139، معجم اسماء العرب ج 2/ 1468). ] خواهر موسى بن عمران» است، خدا ما را براى كمك تو فرستاده است، تا (در اين حالت كه هر زنى معمولا به كمك زنان ديگر نيازمند است) يار و پرستار تو باشيم. يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه، دومى در طرف چپ او، سومى در پيش رويش، و چهارمى در پشت سر او (به ترتيبى كه براى تولد نوزاد مرسوم است) نشستند.

فاطمه عليهاالسلام پاك و پاكيزه تولد يافت؛ و چون آن مولود مقدس بر زمين فرود آمد، نورى از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن در تمام خانه هاى مكه وارد گرديد، و در شرق و غرب زمين محلى نماند كه از آن نور بى بهره باشد. در آن هنگام ده نفر حورالعين، كه در دست
هر يك ابريقى بهشتى، پر از آب كوثر و يك طشت بهشتى بود وارد شدند و به خدمت آن بانوئى كه در پيش روى حضرت خديجه نشسته بود تقديم كردند، و آن بانو، حضرت فاطمه را (نه با آبهاى دنيا بلكه) با آب كوثر شست و شو نمود، و سپس در ميان پارچه اى كه از شير سپيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود بپيچيد و از همان پارچه، مقنعه اى براى سر مبارك او ترتيب داد؛ آنگاه حضرت فاطه عليهاالسلام چنين به سخن آغاز فرمود:

شهادت مى دهم كه خدائى جز الله نيست. و اينكه پدرم فرستاده ى خدا و سيد و سالار پيامبران است، و اينكه همسرم سيد اوصيا، و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسول خدا هستند (اين كلمات، نخستين سخن حضرت صديقه سلام الله عليها بعد از تولد اوست). و سپس فاطمه به هر يك از آن چهار زن با ذكر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند.

حوران بهشتى كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا را به يكديگر مباركباد گفتند، و دامنه ى اين شور و سرور به آسمانها كشيده شد، و اهالى آسمان هر يك در بشارت و تهنيت بر ديگران پيشى مى گرفت، نور بسيار درخشانى در ميلاد حضرت فاطمه در آسمانها حادث شد. (نورى كه قبل از آن هرگز فرشتگان نظير آن را مشاهده نكرده بودند، (نورى كه بشارت دهنده ى اين مطلب بود: كه عالم از طلعت اين نوزاد چراغان است و جهان از پرتو رحمت نور باران).

آن چهار بانو نوزاد را به خدمت خديجه آوردند و گفتند: اى
خديجه بگير فرزند خود را؛ كه پاكيزه و مطهر و مبارك است و بركات بى پايان الهى در وجود او و نسل اوست. حضرت خديجه- با كمال سرور و شادمانى- نوزاد را در آغوش گرفت و براى نوشيدن شير بر سينه اش نهاد...».

آنچه گفته شد، صفات و خصوصيات بشرى است كه ولى الله باشد، و اين كيفيت ولادت، مخصوص اولياء خداست، و اين شئون منحصر است به كسانى كه داراى مقام ولايتند و اولى به نفس ديگران مى باشند. خلق شدن از نورى كه پيامبر اكرم و على سلام الله عليه از آن نور آفريده شده اند، و به سبب همان نور نيز بر جميع فرشتگان و جبرئيل برترى يافته اند.

پيامبر اكرم خود اين مطلب را تصريح مى فرمايد و هنگامى كه از او پرسيده شد: «يا رسول الله تو افضلى يا جبرئيل؟ فرمود: من.

ابن عباس (پسر عموى پيامبر) سؤال كرد: چرا يا رسول الله؟ در جواب فرمود: خداى تعالى مرا آفريده است «من نور مخزون مكنون فى علم الله» از نورى كه جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست. خداى تعالى كلامى فرمود كه از آن نورى حاصل شد، و سپس كلام ديگرى فرمود كه از آن نيز نور ديگرى حادث گشت، آنگاه آن دو نور بهم پيوستند، از نور اول ارواح ما و از نور دوم پيكرهاى ما بوجود آمدند».

[ روايتى به همين مضمون از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده كه در بحارالانوار ج 18/ 345، ج 26/ 335، ج 57/ 303 موجود مى باشد. ] پيامبر اكرم و امام سلام الله عليه در اثر همان نور است كه در رحم مادر- بعد از انعقاد نطفه آنان و دميده شدن روحشان- از همه جا باخبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، و همه چيز را مى دانند.

حضرت صديقه ى زهرا سلام الله عليها نيز عينا چنين است، و مراتب مذكور از خصوصيات نبوت و امامت نيست بلكه از شئون ولايت و اولى به نفس بودن بر جميع بشر است، و از بركات همان مقام است كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها در هنگام ولادتش، بمحض اينكه بر زمين فرود مى آيد از همه چيز آگاه است، ديگر تمام و كمالش به بزرگى و كوچكى سن او وابسته نيست، همانگونه كه در ولادت پيامبر اكرم بر شانه ى مباركش كلمات (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا) [ سوره ى الانعام، آيه ى 115. ] نقش مى بندد، حضرت زهرا نيز در نخستين لحظات ميلادش، از نبوت پدر خود خبر مى دهد و به يكتايى خدا و رسالت محمد شهادت مى دهد؛ علم او در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هيچ فرقى ندارد؛ از همه چيز آگاه است، به اوضاع جهان بيناست، از تمام قضايا خبردار است. اسامى فرشتگان، نامهاى حور العين و اهل جنت، اسم دشمنانش، و اسامى تمامى انبيا را مى داند؛ از اولين و آخرين، چيزى بر او پوشيده نيست؛ او در بطن مادر و در روز ولادتش داراى همان علم خدادادى بوده است كه پدرش و اميرالمؤمنين واجد آن بوده اند؛ در نتيجه جاى هيچگونه
اشكال نيست اگر در ميلادش شهادت به رسالت محمد مى دهد چنانكه على بن ابى طالب نيز در هنگام ولادتش اين شهادت را مى دهد [ در روايت مفصلى از جابر بن عبدالله انصارى آمده است كه پيامبر فرمود: هنگامى كه على عليه السلام بدنيا آمد بر زمين سجده نمود و اين جملات را گفت:
«اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله، و اشهد ان عليا وصى محمد رسول الله، و بمحمد يختم النبوه و بى يتم الوصيه، و انا اميرالمومنين». (روضه الواعظين ج 1/ 79، بحارالانوار 35/ 14). ] و قرآن تلاوت مى فرمايد.

[ روايت شده كه اميرالمومنين عليه السلام پس از ولادت- هنگامى كه رسول خدا براى اولين بار بر او وارد شدند- اين آيات را تلاوت نمود: (بسم الله الرحمن الرحيم- قد افلح المومنون- الذين هم فى صلاتهم خاشعون-...) تا آخر سوره ى المومنون. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز سوره را از ابتدا تا (اولئك هم الوارثون- الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون (المومنون 10، 11)) تلاوت فرمودند. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمودند: «انت والله اميرهم (اميرالمومنين (، تميرهم من علومهم فيمتارون، و انت والله دليلهم و بك يهتدون». (امالى طوسى ج 2/ 319، بحارالانوار 35/ 18، 37، 38).

در روايت ديگرى نيز از پيبامبر اكرم نقل است كه اميرالمومنين عليه السلام پس از ولادت خود قرآن را از ابتدا تا انتها براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواندند. (روضه الواعظين ج 1/ 84، بحارالانوار ج 35/ 22). ] تمام اينها از شئون ولايت سرچشمه مى گيرد، و در اثر آن نور مباركى است كه مايه ى آفرينش او بوده است، نورى كه «مخزون مكنون فى علم الله» است، و جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست. نورى كه مانند آئينه اى تمام نما، همه ى عوالم ملكوت در آن منعكس است.

/ 56