تعليق شماره 3: عكرمه بربرى (م 105 هجرى) غلام عبدالله بن عباس
مختصرى درباره ى شخصيت ابوعبدالله عكرمه ى بربرى (متوفاى 105 هجرى) غلام عبدالله بن عباس [ (مربوط به صفحه ى 61). ] عهد تابعين را بايد دوره ى نضج و گسترش جعل حديث در تاريخ اسلام بشمار آورد. حديث سازان اين دوره متاثر از اعتقادات فرقه اى خويش آنچنان در ساختن احاديث افراط نموده اند كه در همه زمينه ها- از تفسير و تاريخ گرفته تا اعتقادات و احكام- تاثيرات سوء جعلياتشان مشهود است.يكى از خوارج حديث ساز اين دوره ابوعبدالله عكرمه بربرى (متولد 25 و متوفاى 105 هجرى)بوده است. در بسيارى از روايات تصريح به اين موضوع شده است كه عكرمه نسبت به آداب اسلامى بى مبالات بوده؛ به عنوان مثال: بطور ناشايستى نماز مى خوانده، [ تهذيب التهذيب ج 7/ 271، مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 152، تهذيب الكمال ج 20/ 284، ميزان الاعتدال ج 3/ 95، تاريخ الاسلام- حوادث و وفيات 101 هجرى الى 120 هجرى- ص 180، سير اعلام النبلاء ج 5/ 26، 27. ] نرد بازى مى كرده، [ تهذيب الكمال ج 20/ 284، ميزان الاعتدال ج 3/ 95، تاريخ الاسلام- حوادث و وفيات 101 هجرى الى 120 هجرى- ص 180، سير اعلام النبلاء ج 5/ 27. ] و يا آنكه به غنا گوش مى داده است.[ معجم الادباء ج 12/ 184. ]
آيا عكرمه از خوارج است؟!
در اينكه عكرمه از خوارج بوده و يكى از تبليغ كنندگان موثر و نامدار اين فرقه است تقريبا تمامى اكابر علماى اهل سنت متفق و هم راى هستند.[ رجوع بفرماييد به: الطبقات الكبرى ج 5/ 293، المنتخب من تاريخ ذيل المذيل ج 11/ 633، المعارف ص 455، الكامل فى ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، 1906، مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 144، معجم الادباء ج 12/ 182، 184- 186، تهذيب الكمال ج 20/ 279، 283، 287، 288، 290، المغنى فى الضعفاء ج 2/ 438، ديوان الضعفاء و المتروكين ج 2/ 163، ميزان الاعتدال ج 3/ 93، 96، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سير اعلام النبلاء ج 5/ 22، 26، 30، 33، تهذيب التهذيب ج 7/ 26، 270، شذرات الذهب ج 1/ 130، وفيات الاعيان ج 3/ 265. ] وى كسى است كه براى اولين بار افكار خوارج را در آفريقا ترويج نمود بطوريكه پيدايش خوارج آفريقا را متاثر از او دانسته اند.[ الكامل فى ضعفاء الرجال ج 5/ 1906، مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 142، 151، معجم الادباء ج 12/ 184، تهذيب الكمال ج 20/ 277، 278، ميزان الاعتدال ج 3/ 96، تاريخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، سير اعلام النبلاء ج 5/ 20، 21، 22، تهذيب التهذيب ج 7/ 267. ] تنها اختلاف علماى عامه بر سر اين است كه عكرمه به چه فرقه اى از خوارج بيشتر گرايش داشته و براى كداميك بيشتر تبليغ مى نموده است. عده اى او را اباضى مذهب و گروهى وى را صفرى و يا حرورى و يا بيهسى [ بيهسيه گروهى از خوارج هستند كه از ابوبيهس بن هيصم بن جابر تبعيت مى نمايند. ] معرفى نموده اند.
كسانى كه معتقدند عكرمه از اباضيه بوده است:
اباضيه فرقه اى از خوارج هستند كه از عبدالله بن اباض مقاعسى مرى تيمى متوفاى سال 86 هجرى پيروى مى كنند.عطاء بن ابى رباح (متوفاى 114 يا 115 و يا 117) كه از اكابر تابعين مى باشد و احاديث وى در كليه ى صحاح سته موجود است مى گويد: «عكرمه اباضى بوده است».[ تهذيب الكمال ج 20/ 278، تاريخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 181، سير اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذيب التهذيب ج 7/ 267. ] ابن عساكر نيز نقل نموده كه بعضى را اعتقاد بر اين است كه عكرمه اباضى است.[ مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 151. ] زيد بن عبدالله بن ابى اسحاق حضرمى مى گويد: «عكرمه (را ديدم كه) بر در مسجد ايستاد و گفت تمامى كسانى كه در مسجد هستند كافرند».زيد حضرمى سپس مى گويد: «عكرمه عقايد اباضيه را داشت».[ تهذيب الكمال ج 20/ 278، ميزان الاعتدال ج 3/ 96، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سير اعلام النبلاء ج 5/ 21، 22. ]
كسانى كه معتقدند عكرمه از صفريه بوده است:
صفريه فرقه اى از خوارج هستند كه پيرو آراء زياد بن اصفر مى باشند. به اين فرقه «زياديه» نيز مى گويند.احمد بن حنبل مى گويد: «مذهب عكرمه مذهب خوارج بود و عقايد صفريه را داشت... و مردم آفريقا نيز آراء صفريه را از عكرمه اخذ نموده اند».[ الكامل فى ضعفاء الرجال ج 5/ 1905، 1906، تهذيب التهذيب ج 7/ 269، 270، تاريخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 179، سير اعلام النبلاء ج 5/ 30. ] ابراهيم بن يعقوب جوزجانى مى گويد از احمد بن حنبل پرسيدم كه آيا عكرمه اباضى است؟ احمد بن حنبل گفت: «وى صفرى بوده است».[ تهذيب الكمال ج 20/ 278، سير اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذيب التهذيب ج 7/ 267. ] ابن جرير طبرى مى گويد: «گويند كه عكرمه اعتقادات صفريه را- كه از خوارج هستند- داشته است و اعتقاد به آراء صفريه را به ابن عباس نيز نسبت مى داده كه اين افترايى است به ابن عباس».[ المنتخب من تاريخ ذيل المذيل ج 11/ 633. ] ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن بن نوفل (كه تمامى صاحبان صحاح سته در صحاح خويش روايات وى را آورده اند) مى گويد: «من بعد از آنكه از مصر به مدينه بازگشتم عكرمه را ديدم. وى از من درباره ى مردم مغرب سوال نمود. من هم به او گفتم كه اهالى مغرب تا چه اندازه در بى خبرى و غفلت بسر مى برند. همين سخنان من باعث شد كه عكرمه به مغرب برود و براى اولين بار افكار صفريه را در ميان آنان رواج بدهد».[ الكامل فى ضعفاء الرجال ج 5/ 1906، تهذيب الكمال ج 20/ 277، سير اعلام النبلاء ج 5/ 20، تهذيب التهذيب ج 7/ 267. ] يحيى بن معين مى گويد: عكرمه تابع آراء صفريه بود و به همين دليل مالك بن انس (امام مالكيه) حتى نامى از وى نمى برد.[ تهذيب الكمال ج 20/ 278، سير اعلام النبلاء ج 5/ 21، تهذيب التهذيب ج 7/ 267. ] ابن عساكر متوفاى 571 هجرى مى گويد: «هم اكنوندر مغرب گروهى هستند كه معتقدند به مذهب اباضيه مى باشند و به نام صفريه مشهورند، اين عده گمان مى كنند كه مذهبشان را از عكرمه اخذ نموده اند».[ مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 142. ] قلقشندى مى نويسد: مى گويند كه «يزيد بن اسود» عكرمه را در آفريقا ديد و از او استماع حديث نمود. مردم بيابانگرد سجلماسه به گرد يزيد بن اسود جمع آمدند. اينان همگى به دين صفريه كه از خوارج است معتقد بودند.[ صبح الاعشى ج 5/ 158. ]
كسانى كه معتقدند عكرمه حرورى بوده است:
حروريه فرقه اى از خوارج هستند كه تابع آراء نجده بن عامر حرورى متوفاى 69 هجرى [ در فضيحت عبدالله بن عمر همين كافى است كه بدانيم وى در نماز به نجده بن عامر اقتدا مى نموده است. (الاعلام ج 8/ 10). ] مى باشند. اين فرقه به نام «نجديه» نيز شهرت دارند.ابن كلبى مى گويد: «عكرمه در مغرب به هلاكت رسيد، وى آراء حروريه ى خوارج را پذيرفت و در مغرب به تبليغ آن پرداخت».[ معجم الادباء ج 12/ 184. ] على بن مدينى نيز مى گويد: «عكرمه عقديد نجده ى حرورى را داشته است».[ تهذيب الكمال ج 20/ 277، ميزان الاعتدال ج 3/ 96، سير اعلام النبلاء ج 5/ 21. ] ابن لهيعه مى گويد: «عكرمه موافق با آراء نجده ى حرورى حديث نقل مى نموده».
نظر عامه درباره ى كذاب بودن عكرمه!
تقريبا مى توان ادعا نمود كه احاديث عكرمه- در خصوص تفسير آيات قرآنى- در تمامى كتب تفسيرى روايى عامه بوفور موجود است. اين در حالى است كه وى توسط صحابه و تابعين و اكابر علماى عامه جرح گرديده وبسيارى او را به اشاعه ى اكاذيب متهم نموده اند. و ى در بسيارى از احكام دينى، اخبارى دروغين از خود بربافته و آنها را در ميان مسلمانان رواج داده است. از جمله ى اين احكام «جواز ازدواج فرد محرم» است. وى مى گويد: «پيامبر در هنگامى كه محرم بوده ازدواج كرده است»، [ الضعفاء الكبير ج 3/ 374، مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 150، سير اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذيب التهذيب ج 7/ 268، تهذيب الكمال ج 20/ 280. ] و حال آنكه ساير تابعين صراحتا اين قول عكرمه را تكذيب كرده و وى را متهم به وضع آن نموده اند.[ الضعفاء الكبير ج 3/ 374، مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 150، سير اعلام النبلاء ج 5/ 23، تهذيب التهذيب ج 7/ 268، تهذيب الكمال ج 20/ 280. ] عكرمه مى گويد: «ابن عباس خوردن حيوان مذبوحى را كه هنگام ذبحش «بسم الله» گفته نشده باشد جايز مى داند»، [ الكامل فى ضعفاء الرجال ج 5/ 1908. ] در حاليكه اين حكم كه به دروغ توسط عكرمه به ابن عباس نسبت داده شده است مخالف نص صريح قرآن است.[ (فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مومنين- و ما لكم الا تاكلوا مما ذكر اسم عليه و قد فصل لكم ماحرم عليكم الا ما اضطررتم اليه و ان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علم ان ربك هو اعلم بالمعتدين) سوره ى الانعام، آيه ى 118- 119، (و لاتاكلوا مما لم يذكر اسم اله عليه و انه لفسق و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركون) سوره ى الانعام، آيه ى 121. ] شمار احكام مجعولى كه توسط عكرمه ساخته شده بسيار است و علماى عامه در كتب خود به بعضى از آنها- با تصريح به جعلى بودن آنها- اشاره نموده اند.عكرمه براى آنكه اعتقادات خود را- خصوصا در تفسير آيات قرآنى- بر كرسى اتقان نشاند غالبا آنها را به يكى از صحابه پيامبر و عمدتا به جناب عبدالله بن عباس نسبت داده كه اكثر آنها كذب محض است. وى در اظهار اكاذيب خويش تا آنجا بى پروا بوده كه حتى ادعا مى كند: عبدالله بن عباس نيز از جمله ى خوارج بوده است![ مختصر تاريخ ابن عساكر ج 17/ 144، تهذيب الكمال ج 20/ 279، ميزان الاعتدال ج 3/ 96، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث سنه خمس و مائه- ص 180، 181، سير اعلام النبلاء ج 5/ 22. ] آراء باطل عكرمه و اكاذيب وى بقدرى است كه علماى عامه- از جمله ايوب سختيانى (متوفاى 131 هجرى)- براى دفاع از او، وى را به سفاهت و بى عقلى توصيف نموده اند.[ تهذيب الكمال ج 20/ 277، 284، تاريخ الاسلام- حوادث سنه خمس و مائه- ص 177، سير اعلام النبلاء 5/ 20، 27، تهذيب التهذيب ج 7/ 267، 269. ] با تمامى اين اوصاف جاى افسوس و دريغ است كه