آيه ى چهارم: (و اذ ابتلى ابراهيم ربه كلمات فاتمهن) - فاطمه زهرا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا - نسخه متنی

عبدالحسین امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«اميرالمؤمنين سلام الله عليه مى فرمايد: از پيامبر اكرم معناى آيه ى
شريفه ى (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه) را سؤال كردم؛ حضرت فرمود: هنگامى كه خداى تعالى، آدم را در هند و حوا را در جده فرود آورد. (بر حضرت آدم مدتها گذشت كه اشك غم بر چهره مى ريخت) تا اينكه خداى تعالى جبرئيل را بر او نازل كرد و فرمود: يا آدم، آيا من ترا به دست (قدرت) خود نيافريدم؟ آيا از روح خود بر تو ندميدم؟ و ملائك را به سجده كردن بر تو فرمان ندادم؟ و آيا حوا كنيز خودم را به تو تزويج نكردم؟ حضرت آدم عرض كرد: بلى، خطاب آمد: پس اين گريه ى مداوم تو از چيست؟ عرض كرد: خدايا، چرا گريه نكنم، كه از جوار رحمت تو رانده شده ام. خداى تعالى فرمود: اينك فراگير اين كلمات را كه به وسيله ى آن، خدا توبه ى تو را قبول مى كند و گناهت را مى بخشد؛ بگو يا آدم: «پاك و منزهى تو؛ نيست خدائى جز تو؛ بد كردم و بخود ستم روا داشتم؛ پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش، بدرستيكه اين توئى بسيار بخشنده و مهربان هستى».(پيامبر اكرم در پايان سخن فرمود): اين است آن كلماتى كه خداى تعالى به حضرت آدم آموخته است».

گويى خداى تعالى حضرت آدم را با اين كلمات گرانقدر تسلى داده است كه: اگر از جوار رحمت من دور شده اى، اينك ارزش فراگرفتن اين كلمات گرانقدر، عوض، هم سنگ و برابر جوار رحمان و هم طراز فردوس و جنان است، و جبران آن نعمتى است كه از آن محروم شده اى.

روايت ديگرى در همين موضوع جناب ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

«لما خلق الله تعالى آدم و نفخ فيه من روحه عطس، فالهمه الله: «الحمدلله رب العالمين». فقال له ربه: يرحمك ربك. فلما اسجد له الملائكه تداخله العجب،فقال: يا رب خلقت خلقا احب اليك منى؟! فلم يجب. ثم قال الثانيه فلم يجب. ثم قال الثالثة فلم يجب. ثم قال الله عز و جل له: نعم، و لولاهم ما خلقتك. فقال: يا رب فارنيهم، فاوحى الله تعالى الى ملائكة الحجب، ان ارفعوا الحجب، فلما رفعت، اذا آدم بخمسة اشباح قدام العرش؛ فقال: يا رب من هولاء؟ قال: يا آدم هذا محمد نبيى، و هذا على اميرالمؤمنين ابن عم نبيى و وصيه، و هذه فاطمة ابنة نبيى، و هذان الحسن والحسين ابنا على و ولدا نبيى، ثم قال: يا آدم، هم ولدك، ففرح بذلك. فلما اقترف الخطيئه، قال: يا رب، اسالك بحق محمد و على و فاطمة والحسن والحسين لما غفرت لى فغفرالله له بهذا، فهذا الذى قال الله عز و جل: (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه) فلما هبط الى الارض، صاغ خاتما، فنقش عليه «محمد رسول الله و على اميرالمؤمنين» و يكنى آدم بابى محمد» .

[
ابوالفتح محمد بن على نطنزى (متولد 480 هجرى) در كتاب الخصائص العلويه حديث مذكور را نقل كرده است. اين روايت- با ارجاع به الخصائص العلويه- در كتاب ارجح المطالب ص 320 و الغدير ج 7/ 301 ذكر گرديده است.

در كتاب بحار نيز اين روايت را مى توانيد ببينيد. (بحارالانوار ج 11/ 175).] «بعد از آنكه خداى تعالى آدم را آفريد، حضرت آدم عطسه كرد و با الهام خدائى «الحمدلله رب العالمين» گفت. خداى تعالى در جواب او فرمود: «يرحمك ربك» رحمت خدا بر تو باد. (خوشا آن بشرى كه جواب عطسه اش خطاب الهى باشد).

هنگامى كه فرشتگان بر حضرت آدم سجده كردند، عجب (و خودپسندى) به او راه يافت و در حاليكه به خود مى باليد عرض كرد: پروردگارا، آيا مخلوقى كه نزد تو محبوبتر از من باشد، آفريده اى؟ و اين سؤال را سه بار تكرار كرد و هر سه بار بى جواب ماند.

سپس از جانب پروردگار خطاب آمد: بلى يا آدم، مخلوقاتى از تو محبوبتر دارم كه اگر آنان نبودند ترا نيز نمى آفريدم. عرض كرد: پروردگارا آنان را به من نشان بده.

در آن هنگام خداى تعالى به فرشتگان حاجب درگاه الهى وحى شد: پرده ها را كنار بزنيد. (بلى، آفريننده ى جهان در پشت پرده ى غيب موجوداتى دارد كه سبب تربيت آدم و اولاد آدمند). چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده ى غيب، پنج شبح ظاهر شدند كه در پيشگاه عرش ايستاده بودند.

حضرت عرض كرد: پروردگارا اينان كيستند؟ خطاب آمد: اين پيامبر من، اين على اميرالمؤمنين پسر عم او، اين فاطمه دخترش و اين دو، حسن و حسين پسران على و فرزندان پيامبر من هستند. و پس از معرفى نامهاى آنها، خداى تعالى فرمود: يا آدم، اينان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسيار عالى و مرتبه ى تو تالى مقام والاى اينان مى باشد. و بعدها وقتى كه حضرت آدم مرتكب و مبتلاى آن ترك اولى شد، عرض كرد: پروردگارا، از تو مسئلت دارم كه به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين از خطاى من درگذرى. پس دعايش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خداى تعالى قرار گرفت و اين است معناى آيه ى شريفه كه خدا مى فرمايد: پس آدم كلماتى از پروردگارش فراگرفت كه به وسيله ى آن كلمات توبه ى او مورد قبول واقع گرديد.

(ابن عباس، سپس روايت را چنين ادامه مى دهد كه پيامبر فرمود):

هنگاميكه آدم بر زمين فرود آمد، انگشترى براى خود ساخت كه نقش آن عبارت مبارك «محمد رسول الله و على اميرالمومنين» بود؛ و «ابومحمد» (پدر محمد) كنيه ى او شد.

حافظ ابن نجار [
حافظ كبير ابوعبدالله محمد بن محمود بن (حسن بن) هبه الله معروف به محب الدين ابن نجار در سال 578 هجرى در بغداد زاده شده و در سال 643 هجرى در همانجا فوت گرديده است.

تمامى علماى رجال عامه به تجليل از مقام علمى وى پرداخته اند و ذهبى و ابن العماد حنبلى وى را توثيق نموده اند. وى داراى تاليف بسيارى است كه «اريخ بغداد» را مى توان از ميان آنها نام برد. اين كتاب ذيل «تاريخ بغداد» تاليف خطيب بغدادى است و در 16 جلد مى باشد كه تاكنون بچاپ نرسيده است. وى شافعى مذهب مى باشد و استماع حديث را از سن 10 سالگى آغاز نموده و براى كسب علم مسافرتهاى بسيارى از جمله به اصفهان و خراسان و شام و مصر و حجاز داشته است .

مراجعه بفرماييد به: تذكره الحفاظ ج 4/ 1428، الوافى بالوفيات ج 5/ 9، سير اعلام النبلاء ج 23/ 131، طبقات الشافعيه (سبكى) ج 8/ 98، شذرات الذهب ج 5/ 226، دول الاسلام ص 352.] كه يكى از بزرگان عامه (سنى) است به سند
خودش از ابن عباس روايت مى كند:

«سالت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عن الكلمات التى تلقيها آدم من ربه فتاب عليه. قال: سال بحق محمد و على و فاطمة والحسن والحسين الا تبت على فتاب عليه».

[ سيوطى اين حديث را از حافظ ابن نجار نقل نموده است. (الدرالمنثور ج 1/ 60، 61). همچنين مراجعه بفرماييد به: مناقب ابن مغازلى ص 63، ينابيع الموده ص 97، 238، 239. ] «از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سوال كردم: آيا آن (كلماتى) كه حضرت آدم از پروردگار خود فراگرفت و به وسيله ى آن توبه ى او مورد قبول واقع شد، چيست؟ حضرت فرمود: آدم با اين كلمات از خدا درخواست كرد كه توبه ى او را بپذيرد: «به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسين، توبه ى مرا قبول فرما». پس خداى تبارك و تعالى توبه ى او را پذيرفت».

اين روايت را سيوطى [
جلال الدين عبدالرحمن بن كمال الدين مصرى شافعى متوفاى سال 911 هجرى معروف به سيوطى.

او را از آن جهت سيوطى خوانده اند كه از اهالى اسيوط (شهرى در كناره ى غربى رود نيل در مصر) بوده است. وى از مفسران و حفاظ معروف عامه مى باشد كه تاليفات بسيارى تدوين نموده است. بعضى شمار تاليفات وى را به 600 عنوان رسانيده اند. شعرانى مى گويد: «سيوطى در زمان خويش به علم حديث و فنون رجال و غريب حديث و متن و سند روايات و همچنين استنباط احكام، از تمامى معاصران خود اعلم بوده است». عبدالحى كتانى درباره ى سيوطى مى گويد: «اين مرد در قرون اخير- در حفظ و اطلاع و كثرت تاليف- نادره اى از نوادر اسلام است». ابن العماد حنبلى در كتاب شذرات- پس از تجليل از سيوطى و پس از ذكر نام كتب وى - مى گويد: «سيوطى هفتاد و چند بار پيامبر را در بيدارى درك نموده و طى الارض نيز مى كرده است»!

براى اطلاع از مقام و رتبه ى علمى وى نزد عامه مراجعه بفرماييد به: الطبقات الصغرى (شعرانى) ص 17- 36، شذرات الذهب ج 1/ 51- 55، فهرس الفهارس ج 2/ 1010- 1022، الاعلام (زركلى) ج 3/ 301، معجم المولفين ج 2/ 82، الغدير ج 1/ 133.] در «درالمنثور»، بدخشانى [ ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشى (بدخشانى) مولف كتاب «مفتاح النجا فى مناقب آل العبا» و كتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البى الاطهار» مى باشد. اين دو كتاب بيانگر وسعت اطلاع مولف از علم حديث و مهارت وى در شناخت اسناد احاديث است. (الغدير ج 1/ 143).

براى اطلاع بيشتر از شرح احوال بدخشى مراجعه بفرماييد به مقدمه ى كتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهار». ] - از
حافظ كبير دارقطنى [ حافظ على بن احمد بن عمر دارقطنى متوفاى 385 هجرى. شرح زندگانى وى را مى توان در بسيارى از كتب تراجم و تاريخ يافت. خطيب بغدادى در تاريخ بغداد ج 12/ 34 مى گويد: «وى نادره ى زمانه و عصر خويش، و فردى بى نظير، و از پيشوايان علمى زمان خود بوده است. علم به آثار گذشتگان و شناخت موارد ضعف حديث و شناسايى اسامى رجال و آگاهى از احوال روات به او منتهى مى شود. وى در تمامى اين علوم، فردى صادق و امين و فقيه و عادل است. شهادت او مورد قبول، اعتقادش متى و مقبول، و مذهبش بر نهج سلامت بوده، و در علوم غير حديث نيز تسلط داشته است». (الغدير ج 1/ 106).

بعضى از مصادر ديگر شرح زندگانى وى عبارتند از: سير اعلام النبلاء ج 16/ 449، وفيات الاعيان ج 3/ 297، البدايه و النهايه ج 11/ 362، النجوم الزاهره ج 4/ 372، طبقات الشافعيه (سبكى) ج 3/ 463، تذكره الحفاظ ج 3/ 991، الارشاد ص 193، شذرات الذهب ج 3/ 116، العبر ج 2/ 167. ] و از ابن نجار-، و ابن مغازلى [ ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن طيب واسطى جلابى مغازلى شافعى معروف به ابن جلابى و ابن مغازلى متوفاى 483 هجرى. كتاب «المناقب» كه نوشته ى اوست بخوبى نشانگر تسلط و تضلع وى در علم حديث و فنون آن است. (الغدير ج 1/ 112).

همچنين مراجعه بفرماييد به: تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 480 الى 490 هجرى- ص 113. ] در «مناقب» با ذكر سند نقل كرده اند. و با توجه به مطالبى كه گفته شد از اين آيه هم استفاده مى شود كه وجود مقدس حضرت صديقه عليهاالسلام سبب خلقت عالم و وليةالله بوده است.

آيه ى چهارم: (و اذ ابتلى ابراهيم ربه كلمات فاتمهن)

[ سوره ى البقره، آيه ى 124. ] «هنگامى كه پروردگار حضرت ابراهيم را با كلماتى امتحان فرمود و آن كلمات را تمام كرد».

همانطوريكه در آيه ى قبل گفته شد كه مقصود از «كلمات» چيست، در اين آيه نيز مراد از «كلمات» عبارتند از: رسول اكرم، اميرالمؤمنين، حضرت صديقه و حسنين عليهم السلام.

در اين باره مفضل بن عمر [ ابوعبدالله (يا ابومحمد) مفضل بن عمر جعفى. درباره ى وى اقوال مختلفى از سوى علماى رجال شيعه مطرح گرديده است كه قول غالب و متين حاكى از وثاقت و مقام رفيع او مى باشد. وى از اصحاب و خواص امام جعفر صادق عليه السلام بوده است. شيخ طوسى وى را از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام برشمرده است. ابن قولويه و شيخ مفيد او را توثيق نموده اند و شيخ طوسى وى را از جمله ى وكلاى ممدوح ذكر نموده است. شيخ مفيد مى گويد: «وى از شيوخ اصحاب امام صادق عليه السلام و از خواص و نزديكان حضرت بوده و از ثقات فقهاى صالح مى باشد. مرحوم آيه الله خوئى مى فرمايند: «در جلالت مفضل همين كافى است كه امام صادق عليه السلام تنها وى را براى كتابت كتاب معروفش (توحيد مفضل) مشخص نموده است، و اين همان كتابى است كه نجاشى از آن با نام «كتاب فكر» ياد كرده، و اين موضوع آشكارا دلالت بر اين دارد كه مفضل از خواص اصحاب امام صادق عليه السلام و مورد عنايت حضرت بوده است». مرحوم آيه الله خوئى در ادامه مى فرمايند: «اينكه نجاشى درباره ى مفضل گفته است كه وى «فاسد المذهب و مضطرب الروايه» بوده است قابل اعتنا نيست... چون اينكه مى گويد «فاسد المذهب است» با كلام شيخ مفيد معارضت دارد... و روايات، كلام شيخ مفيد را تقويت مى نمايد؛ و اما اينكه نجاشى گفته است «وى مضطرب الروايه» مى باشد بايد بگوييم اگر اين كلام حتى درست هم باشد كاشف از عدم وثاقت مفضل نيست... بلكه حاكى از اين است كه (بعضى از) مصنفات مفضل معلوم نيست كه از آن او باشد... و به اين معناست كه طريقى كه به كتب او منتهى مى گردد ضعيف است. نتيجه اينكه: مفضل بن عمر فردى جليل و ثقه مى باشد».

مراجعه بفرماييد به: رجال الطوسى ص 314، 360، كتاب الغيبه (شيخ طوسى) ص 210، اعيان الشيعه ج 10/ 132، معجم رجال الحديث ج 18/ 292، جامع الرواه ج 2/ 258، سفينه البحار ج 2/ 371، معجم الثقات ص 361، مناقب ابن شهر آشوب ج 4/ 281. ] يكى از بزرگان صحابه ى حضرت
صادق عليه السلام كه حكيم و فقيهى فوق العاده است، روايتى از آن
حضرت نقل مى كند و مى گويد:

«سالته عن قول الله عز و جل (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن) ما هذه الكلمات؟ قال: هى الكلمات التى تلقيها آدم من ربه فتاب عليه، و هو انه قال: «اسالك بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسين الا تبت على»، فتاب الله عليه،انه هو التواب الرحيم. قلت له: يابن رسول الله فما يعنى عز و جل بقوله: «فاتمهن» ؟ قال: يعنى اتمهن الى القائم اثنى عشر اماما، تسعة من ولد الحسين عليهم السلام».

[ اين روايت را از علماى عامه قندوزى در كتاب ينابيع الموده ص 97 نقل نموده است. از ميان كتب علماى شيعه نيز مى توان به اين كتب مراجعه نمود: معانى الاخبار ص 126، بحارالانوار ج 11/ 176. ] «از حضرت صادق عليه السلام معنى آيه ى شريفه ى و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن) را پرسيدم كه مقصود خداى تعالى از اين كلمات چيست؟ فرمود:اين كلمات، همان كلماتى است كه حضرت آدم، از خداى تعالى فراگرفت و چنين عرض كرد: «پروردگارا، به حق محمد، على، فاطمه، حسن، و حسين از تو درخواست مى نمايم كه توبه ى مرا بپذيرى»؛ پس توبه اش مورد قبول واقع گرديد، بدرستيكه خدا، بسيار توبه پذير و مهربان است.

/ 56