تربت كربلا در كفن - داستانهایی از زمین کربلا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانهایی از زمین کربلا - نسخه متنی

رویا یوسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تربت كربلا در كفن

مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه، فرمود: مخدّره محترمه اى (كه نماز جمعه اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام، و هر سال روز عاشورا خونى مىشود، بطورى كه رطوبت خونها به كفن سرايت مىكند و بعد تدريجا خشك ميشود.

از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد.

روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه آن مخدّره گفته بود، تر و خونين و علاوه لرزان است.

از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بى خود شدم.(38)




  • اى حسين جانم سفر تا كوى جانان كرده اى
    خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب
    با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى



  • خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده اى
    با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى
    با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى



/ 50