گفتار سوم : انقلاب; پديده ى قدسى و جلوه ى رحمانى
محمد مددپور (1) * ابعاد مفهومى واژه انقلاب را با چه نكاتى قابل توضيح مى دانيد؟. * مفهوم انقلاب واژه ى كثيرالمعنى است. از لفظ انقلاب معانى مختلفى در زبان فارسى ، معارف اسلامى و فرهنگ غرب مستفاد مى شود. نخستين تعريف انتزاعى و كلى از اين واژه، متضمن نوعى دگرگونى است. از نظر لغوى ، انقلاب از ريشه قلب، به معنى دگرگونى ، گرفته شده است. در نتيجه، به معنى تغيير و تحولى است كه در يك شى ء صورت مى گيرد. در نظر حكمى مشّايى ، انقلاب در اشياء هنگامى حاصل مى شد كه آن اشياء، صورتى را از دست مى دادند و صورت جديدى را اخذ مى كردند; به عبارتى ، هرگاه موجودى روح جديدى مى گيرد و روح گذشته اش را از دست مى دهد، يا آنگاه كه در ماده ى بى جان روحى دميده مى شود و حقيقتى بر آن استيلا پيدا مى كند، انقلاب رخ داده است. پس انقلاب در عرف حكمى قديم، زوال و نسخ صورتى ، و آمدن صورتى نو است. مثلا در مراتب وجود، هر بار عالم جمادى به عالم نباتى و عالم نباتى به عالم حيوانى و عالم حيوانى به عالم انسانى انقلاب پيدا مى كند; تا آن كه نهايتاً انسان به مقام تجرّد مى رسد. در عالم تكوينيات، و در كل عوالم، انقلاب با انتقال يك صورت، تحقق پيدا مى كند. از سويى مى توان انقلاب را به صورت قبول تحول فكرى و فرهنگى در حكمت قدما تلقى كرد. طرح اين نظر را برى اولين بار در فلسفه افلاطون شاهديم و همين متفكر فلسفى ، مؤسس نظريه انقلاب هم بوده است; البته نه به معنى سياسى ، بلكه به معنى فكرى و فرهنگى لفظ. در كتاب «جمهور» افلاطون، تمثيلى وجود دارد كه ماجرى انقلاب روحى را گزارش مى كند; با اين1. دكترى فلسفه.