دفتر دوم : انقلاب بهمن; زمينههى فكرى و فرهنگى
گفتار يكم: تأثير انگيزههى دينى بر پيدايش انقلاب گفتار دوم: انقلاب ايران، پاسخ به كدام پرسش نظرى ، واكنش به كدام مسئله فرهنگى گفتار سوم: انقلاب ; پديدهى قدسى و جلوهى رحمانى اشاره بحث از انقلاب را مى توان با بررسى «علل» و «دلايل» انقلاب پى گرفت; و علل را به «عوامل عينى » و خارجى بازگردانيد و دلايل را به «عوامل ذهنى »، و بدينسان عوامل عينى و ذهنى انقلاب را مورد تفسير و بازشناسى قرار داد. گرچه پارهى از محققان، عوامل ذهنى را نيز جزئى از علتها مى شمارند و آنرا به علل ساختارى فرو مى كاهند و يا پارهى ديگر، همه علل و دلايل انقلاب را تنها در عوامل ذهنى جستجو مى نمايند و جايى برى عوامل عينى باقى نمى گذارند. گفتار حاضر با مطالعه انقلاب به مثابه «پديدهى فرهنگى » و از منظر دلايل و «انگيزههى دينى »، آغاز بحث را به تأمل در «حكومت دينى » مى نشيند و با تلقى نمودن همه نظامهى حكومتى در طول تاريخ به عنوان حكومتهى دينى ، حكومت در اسلام را در مفهوم «ولايت» (به مثابه مفهومى عرفانى ) متجلى مى بيند. و ضمن تفسير شخصيت امام خمينى به عنوان «عارفى شيعى » با تفكيك مفهوم ولايت به «رحمانى » و «شيطانى » اين مفهوم را منتشر و موجود در همه اشكال حكومت در دنيى معاصر مى شناسد. آنگاه با بحث از حكومت «صفويه» به عنوان «حكومت مركزى و فراگير» شيعه و نيز تفسير «مشروطه» به مثابه «رسوخ جريان لائيسيسم» غربى و سكولاريسم به ايران، عوامل توقف و ركود ايران در سدههى اخير را در «هرج و مرج» و ناامنى صدساله و «رواج اخباريگرى » در ميان روحانيت باز مى شناسد. اين گفتار در فرازى ديگر، امام خمينى و جنبش 15 خرداد را آغازگر «مبارزه مثبت» در ميان مردم ايران و نوعى «رنسانس مذهبى » تفسير نموده، با عطف نظر به حركت شهيد مطهرى و دكتر شريعتى ، سالهى دهه پنجاه را زمان «تفوق مذهبى ها» بر ديگر نيروها در دانشگاهها مى شناسد و برجسته شدن شعارهى دينى را در اين سالها، نشانه هماهنگى انقلاب با گرايش فراگير جهانى به مذهب تلقى مى نمايد. آنگاه با يادكردن از انقلاب به عنوان «دگرگونى كامل» و به مثابه«انقلاب عام فرهنگى » و با تفكيك «هويت» ايرانى از «ماهيت» فراگير اسلامى ، انقلاب اسلامى را موجب تغيير زندگى تاريخى ايرانيان و آغاز يك انقلاب «تاريخى ـ تمدنى » ـ و نه همانند انقلابهى سياسى ديگر دنيا ـ تفسير مى نمايد و آن را نسبت به انقلابهى دموكراتيك دارى «تباين ذاتى » مى شمارد. پس از آن با تحليل روند تحولات در دهههى اخير و نوع صفآرايى و طيفبندى نيروها در اين دوره از جمله; جريان روشنفكرى ، چپها و مذهبيون، دهه چهل و پنجاه را زمان ظهور حركتهى اسلامى كه منجر به قدرتگيرى مذهبيون و سرانجام پيروزى انقلاب از طريق فتح دلها به وسيله امام خمينى گرديد تفسير مى نمايد. فراز نهايى اين گفتار به بررسى «ابعاد رهبرى » و ويژگى هى خاص امام خمينى ، «خصيصهها و انگيزههى » خاص انقلابيون، نسبت انقلاب با «فرهنگ و تكنولوژى غرب»، اقتضائات انقلاب مستمر تمدنى 57، ظهور «اسملطف الهى » در انقلاب 57 و تأمل در چارچوب نظرى » ديدگاه اين گفتار، كه از آن با عنوان «پديدارشناسى » ياد مى شود، مى پردازد.