معيار ارزشهاى اجتماعى از نگاه امام على(ع) - معیار ارزشهای اجتماعی از نگاه امام علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معیار ارزشهای اجتماعی از نگاه امام علی(ع) - نسخه متنی

ابوالقاسم یعقوبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلنامه حوزه _شماره 99

معيار ارزشهاى اجتماعى از نگاه امام على(ع)

ابوالقاسم يعقوبى(كارگزار)

ارزشهايى كه تارو پود جامعه را مى‏تنند و در زندگى اجتماعى چهره مى‏نمايند، بسيارند. پيوستگى و تنيدگى اين ارزشها بر كسى پوشيده نيست.

لكن ترسيم نظام ارزشهاى اجتماعى و گزين‏كردن والاترين ارزش و انگشت نهادن بر ارزش معيار در بستر اجتماع، از دشوارترين داوريها و در عين حال از سرنوشت‏سازترين آن‏ها در حوزه فرهنگ و سياست و اجتماع، به شمار مى‏رود.

همواره اين پرسش، فكر و ذهن خردمندان را به خود مشغول داشته است كه گوهر ارزشها و كليد و ميزان برتريها در جامعه انسانى كدام است؟ آن چيست كه اگر نباشد، در جامعه ناهمگونى و ناسازگارى پديد مى‏آيد و اگر باشد، جامعه سامان مى‏يابد و رو به تكامل مى‏نهد. از لابه‏لاى آثار به جامانده از پيشينيان و آراء و انديشه‏هاى معاصران، سه موضوع و محور اساسى به دست مى‏آيد كه بيش‏ترين گفتارها و نوشتارها را ويزه خود ساخته است:

آزادى - برابرى - عدالت

البته هر يك از اين سه نيز، بحثها و بررسيهاى گوناگونى را در بين انديشه‏وران گشوده است.

آزادى

آزادى مساله‏اى غريزى است. در نهاد هر انسانى، عشق و علاقه به رهايى وجود دارد. پيامبران الهى هم براى اين برانگيخته شدند كه زنجيرها و غلها را از دست و پاى انسان باز كنند: «ويضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم‏»[1] ولى امواج انقلاب فرانسه و پيش زمينه‏ها و دستآوردهاى آن اين مساله را در كانون توجه‏ها قرار داد و پس از آن اين پديده شتاب بيش‏ترى يافت و بسيارى از امور را دستخوش دگرگونى ساخت.

در دوران اخير، آزادى پا را از درجه يك فضيلت و نعمت فراتر نهاد و به عنوان «حق‏» در گفته‏ها و نوشته‏ها و جامعه‏هاى بشرى مطرح گرديد. چيزى مانند حق مالكيت. بر اين انگار از آزادى، بنيادهاى بلندى در حقوق، سياست، قضاوت، و دهها مقوله ديگر پايه‏ريزى شد.

در دوره معاصر، به آزادى از چشم‏انداز «حق اهم‏» نگريسته شد. كار به جايى رسيد كه در گاه ناسازگارى آزادى با ديگر «حق‏»ها، بيش‏تر، سوى آزادى را مى‏گيرند. البته شايد در اين نكته همگان بر يك راى نباشند; اما فلاسفه سياسى كه به «دموكراسى‏» اهميت و ارزش فراوان مى‏دهند و بر آن تاكيد فزون‏ترى دارند «آزادى‏» را قانون حاكم و ارزش معيار مى‏دانند.

از اين روى، در نظامهاى ليبراليستى، آزادى، پايه و اساس تمام ارزشهاى اجتماعى و فردى در زمينه‏هاى: سياسى، اقتصادى و فرهنگى قلمداد شده است.

جان استوارت ميل، اقتصاددان و فيلسوف نامدار انگليسى مكتب سودگرى در فلسفه، در اين‏باره مى‏نويسد:

«تنها آزادى كه در خور اين نام است آن است كه بتوانيم مطلوب خويش را به طريق دلخواه خود دنبال كنيم.»[2] شمارى بر اين باورند:

«آرزوى من آن است كه زندگى كنم و تصميماتى كه مى‏گيرم در اختيار خودم باشم. مى‏خواهم عامل باشم نه معمول... مى‏خواهم كسى باشم نه هيچ‏كس. مى‏خواهم راه خود را خويش برگزينم....»[3]

ترسيم سوم اين كه:

«رهايى از جبر غير و عمل به اقتضاى طبيعت و ماهيت‏خود.» [4]

بر اساس اين تفسير، آزادى در هر مكتبى بسته به آن است كه پيروان و هواداران آن مكتب، آيا هويت و ماهيتى براى انسان باور دارند، يا نه؟ و اگر باور دارند، برداشت آنها از «خود» چگونه است. خود عقلانى يا خود حيوانى؟ و...

گرچه در نظامهاى ليبراليستى، آزادى با تعبيرهاى گوناگونى معيار همه ارزشهاى فردى و اجتماعى به شمار رفته است; اما در يك چيز اتفاق دارند كه آزادى به گونه مطلق و بى شرط و قيد، پذيرفته نيست.

منتسكيو، نويسنده فرانسوى و پديد آورنده روح‏القوانين مى‏نويسد:

«حد اعلاى آزادى آن جا ست كه آزادى به حد اعلا نرسد.» [5]

و يا:

«آزادى عبارت از اين است كه انسان حق داشته باشد هر كارى را كه قانون اجازه مى‏دهد بكند و آنچه قانون منع كرده و صلاح او نيست مجبور به انجامش نباشد.» [6]

ستايش بى‏قيد و شرط و بى‏حد و مرز از آزادى، كار را به جايى مى‏رساند كه هر كس خود را مطلق مى‏انگارد و روش و منش خود را نكوهش‏ناپذير مى‏شمارد و در نتيجه، تمام مبانى اخلاقى و مذهبى چهره نسبى به خود مى‏گيرند و هرج و مرج فرا گير مى‏شود. از اين روى، خردمندان و دانشمندانى كه درباره مقوله آزادى سخن گفته‏اند، اين نكته را يادآور شده اند:

«ميزان آزادى يك فرد يا يك ملت در انتخاب زندگى دلخواه خود در مقام سنجش با ارزشهاى مورد نظر بسيارى ديگر، به دست مى‏آيد. به عنوان مثال بارز، اين‏گونه ارزشها از مساوات، سعادت، امنيت‏يا نظم عمومى مى‏توان نام برد و از همين جاست كه آزادى نمى‏تواند نا محدود باشد... احترام اصول عدالت‏يا احساس شرم از اجحاف و عدم مساوات هم، مانند احترام به آزادى در نهاد انسان جا دارد.» [7]

گرچه فيلسوفان كلاسيك سياست، درباره گستره آزادى و قلمرو آن و نيز مفهوم مثبت و منفى آن اختلاف نظر دارند، لكن در اين نكته كه آزادى نمى‏تواند نا محدود باشد اتفاق نظر دارند. از اين روى، محور بودن آزادى در نظام ارزشها را مورد ترديد قرار داده‏اند.

ايزايا برلين، متفكر نامدار و استاد روسى‏تبار دانشگاه آكسفورد انگلستان، مى‏نويسد:

«شكى نيست كه گاهى آزادى برخى بايد محدود گردد، تا تامين آزادى ديگران ميسر شود. ولى اين محدوديت، بر وفق چه اصلى تجويز مى‏شود؟ اگر آزادى ارزشى مقدس و بى‏چون و چرا باشد، چنين اصلى قابل تصور نخواهد بود.» [8]

در ادامه نوشتار، به آن اصل بنيادينى كه همه ارزشها به او بر مى‏گردد، اشاره خواهيم كرد.

/ 12