برابرى
برابرى، نيز اصل ديگرى است كه درپارهاى از مكتبها و نظامهاى سياسىاجتماعى و اقتصادى محور و سنگزيرين تمام ارزشها، به شمار رفته است. از ديدگاه اينگونه مكتبها، همه چيز حتى آزادى، هنگامى ارزشمند است كه در چارچوب برابرى و مساوات قرار گيرد. در انديشههاى ماركسيستى، تقديس برابرى و پيش بودن آن بر ارزشهاى ديگر، به عنوان يك معيار و پايه آغازين در نظام اجتماعى و سياسى و اقتصادى آنها پذيرفته شده است و با همين شعار، سالهاى سال آزاديخواهان و روشنفكران جهان را به سوى خود جذب و جلب كرده و حكومت و فلسفه سياسى خود را نيز بر آن بنا نهاده بودند.
بلينسكى، منتقد روسى مىنويسد:
«اگر ديگران بايد محروم بمانند، اگر برادران من بايد در فقر و فاقه و زنجير به سر برند، من نيز نمىخواهم آزاد باشم. من آزادى را نمىپذيرم و ترجيح مىدهم كه در سرنوشتبرادران خود شريك باشم... من براى اين كه از نابرابريهاى فاحش يا شيوع فقر و فلاكت جلوگيرى شود، حاضرم مقدارى از آزادى خود، بلكه همه آن را فدا كنم... اين آزادى را كه فدا مىكنم به خاطر عدالت، يا برابرى يا عشق به همنوع است.» [9]
اين نگرش، نشان مىدهد كه نابرابريهاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى، به عنوان ستم به نوع انسان، نياز به راه حلى اساسى و بنيادى به نام «برابرى» را در ذهن بنيانگذاران مكتب كمونيسم پديد آورد، تا آنجا كه «برابرى» را اصل برتر و ارزش همه ارزشها شمردند و بر تحقق و عينيت آن در اداره جامعه پىگيرى فراوان داشتند.
آيزايا برلين مىنويسد:
«به نظر من آنچه وجدان ليبرالهاى غربى را ناراحت مىكند، نه آن است كه آزادى را بر حسب اختلاف شرايط اجتماعى و اقتصادى افراد، مختلف و متفاوت مىدانند; بلكه اين است كه اقليتى كه آزادى دارد، آن آزادى را از راه استثمار اكثريتيا دستكم ناديده گرفتن آنان به دست آورده است. آنان بر اين باورند وحق هم دارند كه اگر آزادى فردى هدف نهايى انسانها باشد، هيچكس حق ندارد ديگرى را از آن محروم سازد. برابرى در آزادى». [10]
در اين داورى، ارزش آزادى در پرتو برابرى مشروعيت مىيابد، اگر حقوق همگان نگه داشته نشود و اگر تمام لايهها و گروههاى اجتماع، به گونه يكسان از آزادى و ديگر ارزشهاى انسانى بهرهمند نباشند، جامعه سامانمند و ارزشى به وجود نخواهد آمد. بنابراين ديدگاه، روح همه ارزشهاى اجتماعى «برابرى» است.
روشن است كه برابرى مطلق و بدون قيد و شرط را نمىتوان معيار و تراز ارزش ارزشها دانست; چه اين كه اين پديده نيز در درون خود، شرطها و قيدهايى دارد كه توجه به آنها برابرى را محدود مىسازد، مردم از جهت نيازى كه دارند و سودى كه به جامعه مىرسانند، برابر نيستند; از اين روى، ميزان بهرهمندشدن آنان از مزاياى اجتماعى و اقتصادى بايد براساس نياز و يا كارشان باشد، نه بر اساس تز مساوات و برابرى در همه جا و با همه كس.
شهيد مطهرى، به هنگام روشنگرى مفهوم «عدالت» كه برخى آن را با مساوات و برابرى يكسان شمردهاند، مىنويسد:
«اگر مقصود اين باشد كه عدالت ايجاب مىكند كه هيچگونه استحقاقى رعايت نگردد و با همه چيز و همه كس به يك چشم نظر مىشود، اين عدالت عين ظلم است. اگر اعطاء بالسويه عدل باشد، منع بالسويه هم عدل خواهد بود....» [11]
با توجه به آنچه آورده شد، آيا اين فرض كه همه ارزشهاى اجتماعى را بتوان با معيارى يگانه ارزيابى كرد و با يك بازبينى ساده و روشن، بهترين و برترين آنها را برگزيد، وجود دارد يا نه؟ به ديگر سخن، آيا مقياس و ميزانى را مىتوان نشان داد كه همه ارزشهاى اجتماعى را دارا باشد؟ آيا همزيستى ارزشها در كنار هم با تعيين ارزش محور و پايه، امكان پذير است، يا نه؟ اين پرسشى استبنيادى و اساسى كه اين نوشتار در جستوجوى پاسخ مناسب آن است و در نظر دارد كه پاسخ آن را، با الهام از گفتهها و ديدگاههاى صاحبنظران و خردمندان و با استوار سازى آن از چشمانداز وحى الهى و پيشوايان دينى بوىيه امام على(ع)، دريافت كند.